نقد سياست وسياست مداردرجامعه افغانستان
رامين شفيع زاده
از دور زماني سياست، در جهان به عنوان شاخيص ترين و عمده تحولات بحران ها، انقلاب ها و جهان گشاي ها محسوب مي گرديده. بنابراين سياست از حالت سنتي خويش به صورت يك انتظام در آمده و ابعاد جوانب و سيتم و ساختار هاي بر آن وضع گرديده كه به تدريج به سياست منتهي گرديده است.
در اين ساختار طبيعتن از فليسوفان و دانشمندان قديم تا نظريه پردازان جديد در پيوند به شيوه هاي تطبيق سياست و عملكرد آن در جامعه آثار و تحقيقاتي بر جاي گذاشته اند. در عصر حاظر سياست به عنوان علم مجزا از ديگر رشته هاي علمي نقش سازنده خود را داشته و به شاخه هاي متعددي تقسيم گرديده است. اگر بخواهيم اين موضوع را در افغانستان مورد مطالعه و ارزيابي قرار بدهيم متوجه مي گرديم كه علم سياست به معناي واقعي اش كمتر مورد توجه قرار داشته و عملن ما با سياست و تحليل اين گونه ها به ندرت مواجه گرديده ايم. ما سياست را در تباهي ويراني، سوختاندن، معامله گري، وطن فروشي، حق تلفي، قومگرايي، سمت گرايي و كشتاري بي رحمانه مي بينيم و كساني كه در اين مجموعه هاي خشونت بار سهم داشته به گونه سياستمدار اطلاق مي نماييم. در حاليكه تعريف واقعي سياستمدار چيزي است كه به عبارت هاي بالا ارتباط نمي گيرد. در حقيقت سياستمدار در جامعه رو به رشد و در حال توسعه و انكشاف به كسي مي گويند كه در راستاي انكشاف، توسعه ي نهاد هاي مدني و اجتماعي و سر انجام براي حل عادلانه مساله ملي در افغانستان از سياست هاي معقول كار گيرند و در حقيقت سياست را وسيله بهبود و رفاه مردم جامعه ايشان بدانند. در اسلام نيز واضع و مبرهن تعريف گرديده است.
ما سياست را در اعمال بزرگاني دين و در پرتو آياتي قرآني شناساي مي نماييم كه طبعن شيوه برخورد حليمانه و متواضع پيامبر اسلام با مشركين مكه وگسترش امپراتوري اسلامي در زمان خلفاي راشدين مبين اين نكته است كه خود براي سياست اصولي معينه تعيين نموده است. بايد گفت كه عمدتن در افغانستان سياست ها بر اساسي احساسات قومي، نژادي و منطقويي استوار بوده است.
ما تا حدود زيادي كوشش كرديم كه چشمان خود را به روي واقعيت ها ببينديم و تاريخ بدون آن كه ما آن را به نقد بكشانيم در اذهان و تصور شان رسوب نموده است. بايد به جرات گفت كه سياست مداران، شاهان و سلاطين افغانستان در دوره هاي حكمراني شان اشتباهات فراوان و بسياري نموده اند كه هم چنان بدون نقد و تحليل بر جاي مانده است. ما هميشه در تاريخ يك روي سكه را ديده ايم و آن اين كه شاهان و سلاطين افغانستان از كيان و خاك پاك سر زمين مان شجاعانه و مانند شير غران دفاع كرده اند، و متجاوزين را از خاك بيرون كرده، ما در كتاب هاي درسي خود و تعاليم ديگر جامعه شاهان و سلاطين را سايه هاي خداوند به روي زمين دانسته ايم و هيچگاه به خود و به نسل هاي خود اجازه انتقاد از شيوه عملكرد شان را نداده ايم، تا با تامل و تعمق بدانند كه آن روي ديگر سكه چيست؟ واقعيت حقيقي اين است كه ما نتوانستيم و نخواستيم اشتباهات آن ها را ياد آور شويم؛ تصور مان از معامله گران تاريخ كشور شايد تنها تعدادي اندكي از قدرت مندان دوره خود باشد، در حاليكه هستند كساني كه در تاريخ به نام ها و ماسك هاي ريا كارانه و وطن دوستانه مخفي نموده اند؛ هيچگاه حرفي و تصويري از التماس، عزر و تسليم شدن يكي از شاهان زمان به مكناتن انگليسي در تاريخ نيامده است.
اين در حالي است كه ما تا اكنون او را به عنوان يك قهرمان ياد مي كنيم، ما نمي دانيم كه سياست مداران بيگانه چگونه شاهان و سلاطين مان را به مانند يك ملعبه و ابزار سال هاي متمادي به بازي گرفته اند، و به گونه ي نمونه با ارايه يك تصوير و انتشار آن در ميان مردم سر نوشت تاريخ را عوض نموده و افغانستان را دچار يك بحران بزرگ نمودند. بايد بپذيريم كه اشتباه ما در اين بوده كه نقد سالم تاريخي صورت نگرفته، پرسش اين جا است كه امان الله شاه واقعن بدست معما گونه چه كسي از حكومت و سلطنت بر افتاد؟ و حبيب الله كلكاني از كدام مجرا وارد شريان هاي حياتي حكومت رسيد، و به تعقيب آن نادر خان از كجا آمده؟ در كجا مستقر گرديد و تحت كدام حمايت ها پادشاهي را تصاحب نمود. هيچ وقت از خود نپرسيده ايم كه چرا لقب امير آهنين به عبدالرحمان داده شده است؟ آيا به كشتار هاي بيرحمانه ي اقوام ديگر و معامله ي گري هايش با كشور هاي خارجي و هزاران جنايت ديگري كه در اين كشور انجام داده، با اين همه جنايات برايش لقب امير آهنين داده مي شود. آيا تا اكنون وضعيت سياسي افغانستان با عناوين كليشه يي آباد گرديده است؟ مردم افغانستان تجربه رهبر سازي و رهبر داري را به سختي داشته اند. آن ها برادري كشي و ويراني شهر شان را ديده اند، و بر شانه هاي خود تازيانه هاي سوزنده گروهي ديگر را به نام اسلام لمس نموده اند. مردم اين شهر سياست هاي فرهنگي بيروني را از هر دروازه و دريچه يي احساس كرده و جامعه يي به سوي بي هويتي پيش مي رود. حالا ما در كدام نقط ايستاده ايم؟ در كشور ما امروز سياست مدار ها و سياست باز ها اين است كه به كدام جريان و هويت ديگر وابسته باشند تا به حرم قدرت دست يابند.
این تار نگار باز تاب دهنده ی اهداف و اندیشه های بخش جوان های کنگره ی ملی می باشد. جوان های کنگره ی ملی باور دارند که نیرو های شرارت پیشه و اشغال گر خارجی نمی توانند ما را تحت اشغال خود نگهدارند، ما فکر می کنیم که بدون حل عادلانه ی مساله ملی در کشور صلح، رفاه و مشارکت ملی بوجود نخواهد آمد.