بستن خط ديورند؛ گامي به سوي ثبات!

         کام بخش نیکویی

 

خط مرزي ديورند، به گواهي بعضي از ناسيوناليست هاي پشتون و حلقه هاي ويژه در دستگاه ها حاكميت، يك مرز قرار دادي براي صد سال بين حكومت هاي افغانستان و هند بريتانويي بوده است كه گويا اين پيمان وقت معين خويش را سپري كرده است. اين حرف و حديث دستگاه هاي فاشيست و شوونيسم است كه ساليان متمادي بر اين معضله بي بنياد پافشاري مي كنند و هميشه داعيه پشتونخواهي و پشتونستان بزرگ را در سر پرورانده اند كه اين ديدگاه بر بنياد هيچ شواهد تاريخي و معاهدات بين المللي و بين الكشوري استوار نبوده و نيست؛ و سرچشمه گرفته از تفكر ناسيوناليستي و پشتونستان خواهي يك تعداد گروه ها در حكومت است؛ كه هميشه بر داعيه غير واقعي و غير قانوني ديورند چسپيده و بر اين امر پافشاري مي كنند. اما در سوي ديگر و به گواه و شواهد تاريخي، مرز ديورند در سال 1893 ميلادي توسط اميرعبدالرحمان خان شاه آن زمان به رسميت شناخته شده و جز قلمرو هند بريتانويي قلم داد شده است، و حكوت ها و نظام هاي پسا عبدالرحمان به معاهد ديورند مهر تاييد زده اند كه امروز ميراث دار همان جغرافيا استعماري، پاكستان معاصر و نو ايجاد مي باشد.  هرچه لايه به لايه تاريخ را ورق بزنيم و معاهده هاي بين المللي و توافق نامه ها را زير و زبر كنيم، هيچ اسناد و مداركي دال بر قرار دادي بودن اين مرز دريافت نه خواهيم كرد، خط مرزي ديورند يك خط پايان يافته و تاييد شده ي است كه مانند ديگر مرز هاي كشور به حيث مرز بين المللي در مناسبت هاي كشور داري بين افغانستان و پاكستان شناخته شده است.

اگر حكومت افغانستان و بعضي حلقه هاي معين در دستگاه ها از قرار دادي بودن اين مرز گپ مي زنند و ادعا دارند كه اين خط تحميلي است؛ و ما بايد سر زمين گذشته ي خويش را دوباره پس بگيرم؛ چرا وزارت خارجه كشور از بايگاني خويش اسناد و مداركي را در اخيتار رسانه ها و جامعه جهاني قرار نمي دهد؟ و به دادگاه هاي بين المللي شكايت نمي كند؟ تا مردمان ما هم بدانند كه واقعيت چه است، چرا حكومت كرزي و حلقات معين هميشه از اين امر دوري مي كنند و از اين مساله فرار مي كنند و به يك تناقض گويي و ابهام گرايي روي مي آورند؟! ما يقين كامل داريم كه هيچ اسناد و مدارك تاريخي نشان دهنده ي اين نيست كه خط مرزي ديورند تحميلي و يا هم قرار دادي باشد. از همين رهگذر است كه حكومت از اين معضله هميشه گريزكرده و روي به تناقض گويي ها و ابهام گرايي ها گذاشته است. بنابراين ما بر اين باور هستيم كه هرچه مناسبت هاي ديپلوماسي و روابط بين كشور افغانستان و پاكستان، به تناقض و ابهام گويي ها برود، وضعيت امنيتي و مداخلات پاكستان گسترده تر شده و شبكه هاي جاسوسي و سر بازگيري آي، اس، آي  براي به چالش كشيدن كشور بيشتر از پيش مي شود. حرف رييس جمهوري با سخنگويي وزارت خارجه و رييس ستاد مشترك ارتش يك نه بل در تناقض خشني قرار دارند، يك از احساسات بر خواست از تفكر ناسيوناليست حرف مي زند و ديگر هم از مناسبت هاي نارواي ديپلوماسي ضعيف. از همين دريچه هاي ابهام گويي و تناقض گويي ها است كه خط مرزي ديورند يك شمشير خونين پاكستان، در برابر ملت افغانستان قرار گرفته و هميشه اين مرز سبب به خون كشاندن هزارن انسان بي گناه در اين سرزمين شده است. گشت و گذار افراد مسلحه، قاچاقچيان مواد مخدر و سلاح ها و عبور شبكه هاي تروريستي و سرازير شدن افراد وابسته به دستگاه هاي استخباراتي ديگر كشور ها و استخبارات پاكستان براي بر هم زدن ثبات و آرامش در كشور و به خون كشاند فرزندان ما، اين ها حاصل همان مرزيست كه بيشتر از شصت سال فضاي كشور ما را ابرآلود ساخته است. ما چرا براي يك داعيه دروغ و غير واقعي فرزندان خويش را به كشتارگاه ها ببريم؟ ما ديگر نمي خواهيم كه مادران ما براي فرزندانشان زجه و ناله كنند و جاده ها را پر از يتيم ها و بيوه زن ها ببينيم؟ اين مرز گاهي به ما طالب مي فرستد و گاهي هم تروريست و گاه افراط گرايان كه هيچ آگاهي اوليه از دين و انديشه اسلامي ندارند، چرا پاكستاني ها آن طرف ديورند كشور ما را به ميدان جهاد و جنگ گزين مي كنند؟ آيا ما گرويده دين اسلام و راه و روش محمدي نيستيم؟ آيا امام ابوحنفه و ابو مسلم خراساني از همين ديار امروزي بر نه خاسته بودند؟ يقينن! اين ظاهر قضيه است كه سياست پردازان پاكستان و دستگاه هاي استخباراتي راه انداخته اند، قضيه در جاي ديگر است، همان داعيه پشتونستان خواهي و ديورند طلبي و حق پدري گفتن. در واقع زماني رييس ستاد ارتش يك كشور مي گوييد ما بايد تا پل "اتك" سرزمين خود را بگيرم اعلام جنگ و تجاوز به مساحت ارضي پاكستان است و پاكستان ناگزير است براي بي ثبات سازي و ويران كردن كشور ما چاره ي پايه ريزي كند، از همين رهگذر است كه از هر وسيله و ابزاري براي برهم زدن صلح و آرامش در افغانستان دست مي زند و از اين قضيه هيچ گاهي دست نخواهد كشيد.

بنابراين، باور ما براين است كه خط مرزي ديورند و دامن زدن به تحميل بودن اين خط در واقع اعلام جنگ با پاكستان و برهم زننده ثبات و هم زيستي بين ملت هاي اين دو كشور است. ما در نخستين روز هاي ايجاد اداره موقت، اعلام داشتيم كه تا زماني مشكل مرزي ديورند و بسته شدن اين خط مرزي حل نگردد، پاكستان از دست درازي در امور كشور دست نخواهد كشيد و پيوسته در تلاش بر هم زدن ثبات در كشور است. ثبات در كشور و مبارزه با افراط گرايي و تروريست ها و رسيدن به يك صلح پايه دار بسته به بسته شدن خط مرزي ديورند است و پيوسته بر اين امر تاكيد كرده ايم. اما شوربختانه در همان زمان هيچ كسي، حتا جامعه جهاني بر اين معضله پي نبرد، همين بود كه يازده سال ما در خون و خونخواري و تشديد جنگ و نيرومند شدن شبكه هاي تروريستي زيست كرده و هميشه شاهد كشته شدن هزاران عزيز خويش بوده ايم. پس براي رسيدن به صلح و ثبات در كشور و همزيستي بين ملت هاي پاكستان و افغانستان، و بستن راه هاي عبور و مرور تروريستان و قاچاقچيان بايست، خط مرزي ديورند براي ابد بسته و در صورت امكان سيم خار دار گرفته شود؛ و يك تعريف درستي از سياست هاي برون مرزي در قبال پاكستان كار گرفت و از پاكستان خواست تا در امر مبارزه با پديده ي تروريست و افراط گرايي و رسيدن به ثبات دايمي با ما همكاري كند. در غير اين پاكستان با چنين سياست هاي تناقض نما و دغل بازي هاي حكومت كرزي از مداخلات سريع خويش دست نخواهد كشيد و شبكه هاي ديگري را براي بر هم زدن امنيت در كشور خواهد فرستاد. بر اساس اشارت بالا ما بر اين باور هستيم كه:

- خط مرزي ديورند، در زمان حاكميت عبدالرحمان خان يعني در سال 1893 ميلادي مهر تاييد زده شده و به حيث مرز هند بريتانيويي در اسناد بين المللي شناخته شده است، و هيچ ادعاي مرزي با حكومت پسا هندي يعني پاكستان امروزي نداريم؛

- دولت افغانستان، براي همزيستي و ثبات در منطقه و جلو گيري از عبور و مرور تروريستان و گروه هاي افراطي، در تفاهم با دولت پاكستان بر اين مرز سيم خار دار كشيده و بدون اسناد و گذر نامه ها گذر ممنوع باشد، تا اشخاص بدون گذر نامه و بدون هويت مشخص عبور نكنند؛

- دولت افغانستان، براي بهبود مناسبت هاي برون مرزي و سياست هاي خارجي اش بايد بحث همگرايي منطقه را در اولويت هاي برنامه خويش قرار دهد؛

- دولت افغانستان، بايد در مناسبت هاي بين المللي اش از سياست پردازي هاي تناقض نما و ابهام گويي ها صرف نظر كرده و تعريف درستي از سياست خارجي در قبال پاكستان و ساير كشور ها اتخاذ نمايد، تا در پرتو اين برنامه ها براي ثبات و آرمش نسبي دست يافت؛

- ما باور داريم كه ريشه هاي بحران و بي ثباتي در كشور و منطقه ريشه در جا ها ديگري دارد، اما يكي از اين ريشه هاي نا امني در گرو همين معضله مرزي بين افغانستان و پاكستان و ابهام گويي ها حكومت كرزي و سياست نادرست وزارت خارجه است، با پايان بخشيدن اين معضله بي ثباتي و نا امني ها كمتر شده زمينه ثبات در منطقه فراهم مي گردد؛

 

سرحد "ديورند" باطلاق تاريخ معاصر افغانستان، پاكستان و نيروهاي "ناتو"

تحقيق و نگارش از: غلام محمد محمدی


 خودداري از به رسيمت شناختن سرحد ديورند و ادعاي ارضي بالاي بلوچستان و پشتونستان دو موضوع با هم مرتبط و تنش‌زا ميان دو كشور اسلامي، همسايه، هم‌كيش و هم‌فرهنگ، بعد از تشكيل دولت پاكستان 1947 م ـ (1326 خورشيدي) بوده است. اين دو موضوع با هم مرتبط، از بٌعد تاريخي، حقوقي و سياسي مورد بحث بوده است. هر چند بٌعد سياسي آن بيشتر جنجال برانگیز است، يعني فقط سوء تفاهم ميان زمامداران و محركان در دو طرف، عامل بي‌ثباتي، مداخله و ادامه خشونت مي‌باشد و بس. اگر اين معضله را از زاويه تاريخي و حقوقي كه اصل و معيار جهاني‌اند، به بررسي بگيريم، به نتايج مطلوب خواهيم رسيد. قانون اساسي جامعه جهاني يا «منشور جامعه جهاني» از خود اصل‌هاي بنيادين دارد، كه داراي عالي‌ترين قوت حقوقي در جهان هستند، و اين اصل‌ها عبارتند از: ـ اصل برابري حاكميت دولت‌ها. ـ اصل تعيين سرنوشت به دست خويش. ـ اصل عدم توسل به زور يا تهديد. ـ اصل مسالمت‌آميز مناقشات بين‌المللي. ـ اصل صادقانه اجراي تعهدات. ـ اصل احترام به تماميت ارضي كشورها. ـ اصل ثبات سرحدات بين‌المللي و تعدادي ديگر. فقط اصل ثبات سرحدات است، كه مرزها را ثابت نگه مي‌دارد و در نظام حقوقي بين‌الملل اهميت به سزايي دارد. اين اصل دربرگيرنده ی مطالب عمده زیر می باشد. 1ـ به رسميت شناختن سرحدات موجود. 2ـ خوددداري از هرگونه ادعاي ارضي. 3ـ خودداري از هرگونه عملي كه سبب خلل‌پذيري سرحدات گردد. بنابراین، به رسميت شناختن مرزها، اصل عدم مداخله در امور داخلي كشورهاست كه ثبات مرزهاي بين‌المللي را حفظ مي‌كند. لذا سرحدات بين‌المللي دايمي و تغييرناپذير بوده، بازنگري يا ادعاي ارضي در سرحدات بين‌المللي، خلاف اصل ثبات مرزها بوده، بر هم زننده نظم موجود جهاني مي‌باشد. در نوشته حاضر مي‌خواهيم به طور اجمال موضوع تاريخي و حقوقي سرحد ديورند را با دلايل و اسناد معتبر تاريخي، به بحث بگيريم: بحث اول: سرحد ديورند سرحد بين‌المللي است، هيچ كشوري حق ندارد به اساس اصل ثبات مرزهاي بين‌المللي در آن تغييري وارد كند، يا از به رسميت شناختن آن انكار ورزيده، نظم بين‌المللي را برهم زند. اين كه گفتيم، سرحد ديورند سرحد بين‌المللي است، به اثبات آن مي‌پردازيم: 1ـ پادشاه برحال و مقتدر افغانستان امیر عبدالرحمان خان با آن كه استقلال كامل خارجي نداشت، معاهده ديورند را در سال سيزدهم پادشاهي‌اش در حالي كه 160 هزار نيروي نظامي داشت و بر قلمرو كشورش حاكم مطلق بود، امضا نموده. اميرعبدالرحمن خان شخصاً مي‌گويد: "من در امضاء معاهده ديورند اشتباه نكرده و به خطا نرفته‌ام."(1) 2ـ‌ معاهده ديورند از نظر جغرافياي سياسي مراحل قانوني خويش را بيشتر از 90 درصد طي نموده است. چون معاهدات سرحدي مراحل ذيل را طي مي‌كنند: الف، الوكيشن: امضاي موافقتنامه، يا پروتوكول يا معاهده ميان وزراي خارجي، نخست وزيران، پادشاهان، يا روساي جمهور دو يا چند كشور. ب، ديليمتيشن: بعد از امضا تعهدنامه تعيين نقاط سرحدي به وسيله هيئات دوطرف در نقشه. ج، دماركيشن: علامه گذاري بالفعل در اراضي به رؤیت نقشة تدوين شده (اين مرحله بسيار دشوار و وقت‌گير است). د، رايتفكيشن: گزارش كار سه مرحله انجام شده به پارلمان كشورها (اگر پارلماني موجود بوده باشد) و بعد از تصويب پارلمان مجدداً پادشاه يا ریيس‌جمهور، آن را امضاء و منظور مي‌نمايد.(2) معاهده سرحدي "ديورند" سه مرحله اولي را به خوبي مطابق پرنسيب‌هاي معين شده در جغرافياي سياسي، طي نموده و چهار نفر هيأت با صلاحيت افغانستانی هر يك سپهسالار غلام حيدر خان چرخي والي و قوماماندان نظامي مشرقي. 2ـ سردار شیريندل خان والي پكتيا. 3ـ سردار گل محمد خان حاكم ارگون. 4ـ محمد عمر خان نورزايي و تعدادي معتمدين ديگر امير عبدالرحمان خان. اكثريت خطوط سرحدي را عملاً علامه گذاري نموده‌اند.(3) هرگاه معاهدات سرحدي كه مرحله اولي را طي كرده باشد به نام سرحدات «ديفكتو» و هر گاه مرحله چهارمي را نيز طي كرده باشد، به نام سرحدات «ديجوري» ياد مي‌شوند. يعني سرحد جغرافيايي كاملن قانوني مي‌شود. در صورتي كه مرحله چهارمي را هم طي نكرده باشد، به مرور زمان خود به خود «ديجوري» يا قانوني و سرحد بين‌المللي محسوب مي‌گردد. مانند سرحد ميان كشور مصر و سودان كه مرحله چهارمي را طي نكرده اما با گذشت زمان ديجوري گرديده، ديگر ادعاي ارضي وجود ندارد.(4) قابل يادآروي است كه اگر در زمان امير عبدالرحمن خان پارلماني وجود نداشت، باز هم این موضوع را به جمعي از اراكين دولت خويش و بزرگان شهر كابل گزارش داده و تأييد آن‌ها را گرفته است.(5) 3ـ امير حبيب‌الله خان در 12 مارچ 1905 م (1284 خورشيدي) در معاهده‌ي معروف «دين ـ حبيب‌الله» يا معاهده «خال» با سر «لوییس دين» معاهده «ديورند» را قرار ذيل تأييد و به رسميت شناخته است: «اعلي حضرت متذكره (حبيب‌الله) بدين وسيله توافق مي‌نمايد كه در امور مهم اساسي و فرعي مندرج معاهده (ديورند) در ارتباط به امور داخلي و خارجي و ساير تفاهماتي كه اعلي حضرت پدر مرحومم با حكومت اعلي بريتانيا منعقد نموده، مطابق آن عمل كرد، من هم مطابق همان موافقتنامه و معاهده، [ديورند] عمل نموده‌ام، عمل مي‌نمايم و عمل خواهم كرد و من در هيچ معاهده و پیماني آن‌ها را نقض نمي‌نمايم.»(6) علاوه بر امضاي معاهده «خال» دو روز بعد امير حبيب‌الله نامه رسمي ديگري، در كابل به «لوييس دين»‌فرستاد كه، داراي چهار ماده توضيحاتي بود. امير، در ماده سوم آن مكتوب خواستار علامه‌گذاري، قسمت‌هاي باقي مانده سرحد «ديورند» گرديد. در ماده چهارم اين مكتوب به صراحت گفته است كه، «در موضوع قبايل سرحدي (آن طرف ديورند) خارج از حيطه پدرش قدم نمي‌گذارد.(7) به قول مرحوم غبار، اين مكتوب حلقه غلامي را به گردن امير حبيب‌الله خان محكم‌تر ساخت. 4ـ هشتمين معاهده‌ي امضا شده به وسيله زمامداران قبيله‌هاي ابدالي و محمدزايي (از معاهده پشاور 1809 م تا زمان امان الله خان) همين معاهده صلح راولپندي 8 اگست 1919 م (1298 خورشيدي) است كه، به رياست والي علي احمد خان (پسر خوشدل خان لويناب و بعدها شوهر خواهر امان الله خان) هيأتي به راولپندي رفت و با سر «هملتن گرانت» عهدنامه پنج ماده‌یي را امضا نمود كه، در ماده پنجم آن آمده است: «دولت افغانستان، سرحد بين هندوستان و افغانستان را همان طوري كه امير مرحوم (حبيب‌الله خان) قبول نموده بودند، قبول مي‌نماید و نيز تعهد مي‌شود، قسمت تجديد نشده سرحد مغرب خيبر، در جايي كه حمله آوري از جانب افغان‌ها در اين زمان [جنگ سوم] واقع شده به زودي تمديد شود...»(8) 5ـ نهمين معاهده 14 ماده‌يي كه به تاریخ 22 نوامبر 1921 م (1300 خورشيدي) مرحوم محمود طرزي، پدر ژورناليزم افغانستان با سر «هنري دابس» در كابل امضا نمود در ماده اول آن تمامي حقوق و استقلال داخلي و خارجي يكديگر را تصديق نموده، در ماده دوم اين معاهده آمده است: «دولتين عاقدين بالمقابل، سرحد هند و افغانستان را به طوري كه در ماده پنجم عهدنامه راولپندي (8 اگست 1919 م) انعقاد يافته است، قبول كرده و قبول مي‌نمايد و نيز [دولت افغانستان] حد طرف مغرب دره خيبر را كه در نقشه ضميمه هذا به خط زنجيره‌يي سياه نشان داده شده قبول مي‌نمايد...»(9) ناگفته نبايد گذاشت كه همزمان با ورود هيأت همراه «دابس» به كابل 400 تن نمايندگان قبايل آن طرف ديورند به نمايندگي از حدود 20 قوم به كابل آمده خواستار الغاي معاهده ديورند و خواست‌هاي ديگر شدند، اما هيأت همراه «دابس» هيچ نوع حقوق اضافي براي آن‌ها قايل نشده بلكه پافشاري داشت، امضاي اين معاهده به شرط قطع روابط افغانستان با اتحاد شوروي باشد. نمایندگان قبايل بدون دستاوردي برگشتند. يعني امير امان‌الله خان نتوانست استقلال افغانستان را فداي پشتونستان سازد.(10) به نوشته آقاي احمد قاسم شايق براي نخستين بار پادشاه مستقل افغانستان، سرحد ديورند را منحيث سرحد بين‌المللي ميان هند برتانوي و افغانستان به رسميت شناخته از محدوديت (ميعاد دار بودن يا مستقل نبودن پادشاهان و اعتراضات فرعي ديگر كه برخي‌ها تاكنون عنوان مي‌كنند) خارج ساخته مشروعيت آن توسط دو كشور مستقل به طور دايمي تأييد گرديد.(11) 6ـ سردار شاه ولي خان وزير مختار و نماينده خاص محمدنادر خان در لندن طي يادداشت 6 جولاي 1930 م (سرطان 1309 خورشيدي) [مكتوب رسمي] در جواب نامه به «آرتر آنديرسن» وزير خارجه انگلستان نوشت: «من نيز افتخار دارم، تا رسماً ضبط نمايم كه درك ما نيز همين است، كه اين دو معاهده [22 نوامبر 1921 م با چهار مكتوب ضميمه آن و كنوانسيون تجارتي 5 جون 1923 م] داراي اعتبار تام بوده كاملن مرعي‌الاجرا مي‌باشند.(12) يعني نماینده نادرخان در لندن رسمن معاهده ديورند را پذيرفته و به دولت انگلستان مكتوب رسمي صادر و به آن افتخار نيز نموده است. 7ـ شخص محمد نادر خان روز افتتاح «شوراي ملي» (نام نهاد و دستوري) مورخ 1931 م ـ (1310 خورشيدي) به صراحت اعلام كرد: «سياست من در افغانستان، سر و راز ندارد و سياست آشكار است، تمام معاهداتي را كه، حكومت‌هاي گذشته با دول متحابه، عقد كرده بودند، تصديق كرده‌ام، ديگر هيچ معاهده سري و علني ننموده‌ام... من هميشه توصيه مي‌كنم، موقعيت جغرافيايي افغانستان، هيچ گاه سياست‌هاي سري را تحمل ندارد.(13) 8ـ سردار نجيب‌الله خان [يكي از نواده‌هاي امير دوست محمدخان يا به قول ديگر نجيب الله ((توروايانا))] را محمد ظاهر شاه منحيث نماينده خاص و تام‌الاختيار در رأس يك هيأت بعد از تشكيل دولت پاكستان به آن كشور فرستاد، موصوف در ماه نوامبر 1947 م (عقرب 1326 خورشيدي) بعد از دو ماه سير و سياحت مهماني‌ها و خورد و نوش، در معاهده‌یي كه با ظفرالله خان وزير خارجه پاكستان امضا كرد، كشور پاكستان را از سرحد ديورند به آن طرف به رسميت شناخته، ميان دو كشور مستقل تبادله سفرا صورت گرفت. هر چند در 30 سپتامبر 1947 م (ميزان 1326 خورشيدي) نماینده افغانستان در سازمان ملل متحد به قبول عضويت پاكستان رأي منفي داده و مخالفت نموده بود. 9ـ در سال 1950 م (1329 خورشيدي) «آنتوني هايدمن» وزير خارجه انگلستان، كشور مستقل پاكستان را جانشين و وارث تمام حقوق و وجايب خويش در منطقه خوانده و در همين سال سرحد «ديورند» را سرحد بين‌المللي اعلام نموده است.(14) 10ـ كشورهاي اعضاي سازمان «سياتو» در سال 1954 م (1333 خورشيدي) سرحد ديورند ميان افغانستان و پاكستان را منحيث سرحد بين‌المللي شناختند و در 1951 م «فليپ جسوب» نماينده خاص ايالات متحده امريكا به كابل آمده (نمايندگي دولت انگلستان را نيز مي‌نمود) از افغانستان خواست، نه تنها از ادعاي خود بالاي پشتونستان بگذرد و سرحد ديورند را مجددن به رسميت بشناسد، بلكه عضو پيمان «سيتو» نيز گردد، كابل پيوستن به پيمان «سيتو» را رد كرد. 11ـ مرحوم داكتر محمديوسف و محمد موسي شفيق دو تن نخست وزيران مبتكر و متشبثي بودند، كه دو بار، بعد از فتنه‌انگيزي‌ها و خرابكاري‌هاي محمدداوود خان مناسبات افغانستان و پاكستان را به حالت عادي درآورده حاضر بودند، شر معضله پشتونستان و سرحد ديورند را كم كنند. چنان که محمد موسي شفيق در حضور خبرنگاران به پاسخ سوال جريده «افغان ملت» گفته بود «ما نمي‌خواهيم افغانستان را فداي پشتونستان خيالي كنيم.»(15) 12ـ در سال 1947 م (1353 خورشيدي) كنفرانس كشورهاي اسلامي در شهر لاهور پاكستان داير گردید، مرحوم عبدالرحمن پژواك سفير افغانستان در دهلي نو منحيث نماينده در آن اشتراك ورزيده بود. موصوف در كنفرانس ادعاي ارضي افغانستان بالاي پشتونستان و الغاي سرحد ديورند را مطرح نمود، اما از طرف نمايندگان كشورهاي اسلامي جدن رد گرديده كمله ي سردار داوود خان بعد از 26 سال، خواب هاي خيالي پشتونستان، به سنگ لحد خورده به اين نتيجه رسيد كه ادعاي وي در سطح بين‌المللي احتمال پيشرفت ندارد، از مناقشه و مناظره (جنگاندن مردم افغانستان) چيزي حاصل نخواهد كرد. لذا حاضر شد در ماه جون 1976 م (1355 خورشيدي) در كابل با ذولفقار علي بوتو سرور پاكستان به موافقه رسيده، اختلافات خويش را از روي اصول پنج‌گانه كنفرانس باندونگ حل و فصل نمايد.(16) 13ـ محمد داود خان در دوران رياست جمهوري‌اش هنگامي كه از هر جهت به اساس اشتباهات خودش (بستن و فرار دادن فعالان و رهبران نهضت اسلامي و جايگزين شدن آن‌ها در پاكستان، تصفيه دوستانش (اعضاي حزب دموكراتيك خلق) وقوع كودتاها، خفه نمودن صداي آزادي و دموكراسي، تصميم به دوري از اتحاد شوروي و غيره) مجبور شد، در مذاكرات ماه جون 1976 م با ذولفقار علي بوتو در كابل از مداخله در امور داخلي پاكستان صرف نظر نموده با رهبر آن كشور تعهد [شفاهي] نمود تا پاكستان خودمختاري ولايت‌هاي شمال و غرب را اعتراف و حكومت افغانستان سرحد ديورند را به صفت سرحد بين‌المللي قبول نموده ظاهرن به كشيدگي‌هاي دو كشور پايان دادند.(17) ضمنن اطلاعات ديگري وجود دارد كه هنوز در كدام سند رسمي تأييد نگرديده، مبني بر اين پاكستان به داودخان تعهد داده بود، از بندر «گوادر» يك راه تجارتي آزاد را به افغانستان اجازه احداث بدهد. چون از جنوب غرب كوتل مزاري در ولايت هلمند تا بحر هند فاصله 390 كيلومتر است، در حالي كه از بندر تورخم تا بندر كراچي 1163 كيلومتر مي‌باشد، يعني كوتاه‌ترين راه بحري به افغانستان بندر «گوادر» در بلوچستان است.(18) در رابطه به نزديكي رهبران دو كشور، كه مطلب فوق را نزديك به حقيقت مي‌سازد، اين است كه، دكتور عبدالرحيم شيرزوي سفير افغانستان در پاكستان مي‌گويد: «وقتي پيام حسن نيت داوودخان را به «بوتو» رسانديم باورش نمي‌آمد.» لذا بعد از سفر 5 جون 1976 «بوتو» به كابل سفر نموده از محمد داوود خان خواست به پاكستان سفر نمايد. دو ماه بعد داوود خان به پاكستان سفر نمود، كه هيچ زعيمي به آن حد پذيرايي نشده بود. طي مذاكرات 15 ساعته (در 4 روز) «بوتو» به داوود خان گفت: «من تو را پدر مي‌خوانم و قضيه پشتونستان را به هر ترتيبي كه تو بخواهي من مي‌خواهم كه همان طور باشد، ليكن فكر بايد بكنيد كه يك پسر را نزد ملتش خجالت ندهيد.»(19) 14ـ خان عبدالولي خان در اين رابطه گفته است: «در سال 1972 م (1356 خورشيدي) من در زندان بودم آقاي ضياءالحق (طي كودتاي نظامي به جاي بوتو به قدرت رسيده بود) مرا به بيمارستان راولپندي (دور از انظار مردم) انتقال داده، در مورد مساله پشتونستان ملاقات مفصل نمود. من برايش گفتم، كه حل مساله با افغانستان بسيار آسان است، هر فيصله‌یي كه مي‌كنيد، همين وقت آن است... برويد با محمدداوود خان مستقيم حرف بزنيد؛ او گفت من مي‌ترسم اگر داوود خان در مورد سرزمين پاكستان (پشتونستان) ادعايي را مطرح كند، وضع بدتر خواهد شد. من گفتم سردار داوودخان ديگر هيچ نوع ادعايي بر خاك پاكستان ندارد. من به زندان رفتم. جنرال ضياءالحق به تاريخ 10 اكتوبر 1977 م به كابل سفر نمود، بعد از برگشت برايم گفت: «سردار داوود در ضيافت رسمي اعلان كرد كه، «بر خاك پاكستان (پشتونستان) هيچ گونه ادعايي ندارد. اين فيصله‌يي بود كه ميان دو رهبر صورت گرفته بود.»(20) بلي، خواننده عزيز اظهارات خان عبدالولي خان دو مطلب را مي‌رساند يكي اين كه معضلة‌ديورند و پشتونستان ديگر حل و فصل شده مي‌باشد. مطلب دوم و اساسي اين است كه حتا زنداني شدن رهبران بزرگ پشتونستان نيز مصلحتي بوده و در حقيقت با زمامداران پاكستان هميشه در تفاهم بوده به همديگر مشوره مي‌داده‌اند. فقط برخي زمامداران افغانستان تبار گرايان، معامله‌گران و تاجران سياسي‌اند، كه مدت 60 سال است، از اين معامله‌گري‌ها سود مي‌برند. 15ـ در دوران زمامداري دكتور نجيب‌الله 1988 م (1367 خورشيدي) معاهده ی «ژينو» ميان دولت افغانستان و پاكستان تحت نظارت سازمان ملل متحد به تضمين ايالات متحده امريكا و اتحاد شوروي امضا گرديد، كه در ماده دوم اين معاهده دو كشور، حاكميت ملي و تماميت ارضي همديگر را محترم شمرده تعهد به عدم مداخله را داده‌اند. اين معاهده خود نوعي به رسميت شناختن سرحد ديورند محسوب مي‌گردد.(21) بحث دوم: در بحث اول اسناد كافي براي بين‌المللي بودن سرحد ديورند ارايه گرديد، در اين بحث موضوع اصلي، بستن آن است كه، به طور عموم از سه طريق ممكن مي‌باشد: 1ـ بستن از طرق سياسي. 2ـ بستن فزيكي (به وسيله سيم خاردار، ديوار، نصب وسايل الكتريكي...) 3ـ استقرار نيروهاي نظامي قومي دايمي. در مورد بستن سرحد و برقراري نظم و امنيت در منطقه دو پيشنهاد موجود است: الف، طرح و پيشنهاد پاكستان مبني بر بستن به وسيله سيم خاردار، ديوار يا ماين‌گذاري، [البته ماين‌گذاري قابل پسند و معقول نيست]. اما بستن به وسيله سيم خاردار، ديوار و نصب وسايل الكتريتي كار معقول، منطقي، عملي و ممكن بوده به نفع هر دو كشور، به نفع مردم منطقه و نيروهاي بين‌المللي است. تا وقتي سرحد مسدود نشود، جنگ، ترور، خشونت، انتحار، مكتب‌سوزي، قاچاق اسلحه و مواد مخدر ادامه خواهد يافت. ب، طرح و پيشنهاد دولت افغانستان، مبني بر اين كه، سرحد باز باشد، ولي پاكستان از ورود جنگجويان، تروريستان و دشمنان امنيت جلوگيري كند، غير عملي، غيرمنطقي، يكجانبه و گريز از واقعيت است. دولت افغانستان به پاكستان مي‌گويد، ما دروازة‌خانة خود را باز گذاشته شب مي‌خوابيم اگر دزد آمد مسئوول شمایید. در حالي كه افغانستان نه پوليس سرحدي قوي دارد، نه اردوي مجهز و مسلط بر اوضاع، حاضر به بستن سرحد نبوده ادعاي بالا بلند، در عمق خاك پاكستان را نيز دارد. دولت افغانستان ادعا دارد ما سرحد ديورند را به رسميت نمي‌شناسيم، يعني با پاكستان همسايه و همسرحد نيستيم. در حالي كه سرحد ديورند مورد قبول نيست، پس مسئوول شناختن پاكستان در عبور و مرور تروريستان و محافظت از سرحدات يك تقاضاي غيرعاقلانه و غيرعملي خواهد بود. در حقيقت افغانستان خواهان ادامه جنگ و بدامني در قلمرو خودش مي‌باشد. در اين صورت با صراحت مي‌توان گفت، كساني كه ادعا دارند،‌سرحد ديورند را به رسميت نمي‌شناسيم و يا سرحد بسته نشود، خود جنگ‌طلب، دشمن امنیت، قاتل مردم افغانستان و يا طالب، تروريست و قاچاقبر هستند. اگر دولت افغانستان معتقد است كه جنگجويان و تروريستان از آن طرف مرز مي‌آيند، چرا حاضر به بستن سرحد نيست؟ بحث سوم: ادعاي اين مطلب كه از انسداد سرحد ديورند، خانوادة بزرگ پشتون‌ها را از هم جدا مي‌كند، خلاف اراده مردم افغانستان، تخريب پروسه دولت ـ ملت‌سازي و مخالفت با اتحاد ملي مي‌باشد. 1ـ خودداري از شناخت سرحد ديورند منحيث سرحد بين‌المللي خلاف «اصل ثبات مرزها و مخالفت با «منشور جامعه جهاني» بوده، به مفهوم احترام نداشتن به حاكميت ملي و تماميت كشور همسايه است. 2ـ اگر انسداد سرحد ديورند خانواده پشتون‌ها را از هم جدا مي‌كند و دولت افغانستان انساندوست و مهربان است، اين را نيز بايد مدنظر داشته باشد كه افغانستان با شش كشور همسرحد است، در حالي كه در سرحدات چهار كشور (شمال و غرب) نيز خانواده‌هاي تاجيك، ازبك، تركمن، فارس و بلوچ‌ها به وسيله سرحداتی كه حتي پادشاهان افغانستان معاهدات سرحدي آن را امضاء نكرده بلكه، به وسيله هيأت با صلاحيت كشورهاي غاصب وغالب جدا كرده شده‌اند. گروهي، نهادي و دولتي ادعاي ارضي نداشته و بر سرحدات آن قفل‌هاي بزرگ فولادين زده شده است. اگر دولت موجود مربوط همه مردم افغانستان است، بايد يا سرحد ديورند را در تفاهم با پاكستان و جامعه جهاني مسدود كند و يا سرحدات ديگر را نيز باز نمايد. جاي بسيار تأسف است كه دولت به اصطلاح انتخابي موجود، دولت پشتونستان است يا دولت همه مردم افغانستان. 3ـ موضع‌گيري دولت در حال حاضر، سبب خشم ساير مليت‌هاي ساكن در كشور گرديده، محرك نفاق و خصومت ملي شناخته مي‌شود. 4ـ در مرزهايي كه نه طالب است، نه تروريست نه مكتب‌سوز، نه انتحاري و نه دهليز مرگ براي مردم افغانستان و نيروهاي بين‌المللي مسدود است، ولي برعكس سرحد ديورند را براي برگشت طالبان و تروريزم بازگذاشته، با اين سياست خصمانه، نه تنها دشمنی ملي را ايجاد مي‌كند، بلكه حفظ پنج سال جنگ، بالاي سينة پشتون‌ها بوده بدتر از اين دشمني عليه خود پشتون‌ها بوده نمي‌تواند. اين نوع سياست به مفهوم گسترش نفوذ طالبان و سلطه پاكستان بوده در جهت تجزية افغانستان آن هم از جنوب و شرق و جنوب غرب خواهد بود. بحث چهارم: موضوع تحميلي خواندن سرحد ديورند است. آن طوريكه تاكنون به مردم افغانستان اطلاع داده شده مبني بر اين كه اين معاهده گويا به زور بالاي اميرعبدالرحمن خان امضا شده باشد، اين يك معلومات دقيق نيست. 1ـ كلمه «تحميلي» يك اصطلاح جغرافياي سياسي است، كه ذیلاً آن را مختصر توضيح مي‌نماييم: الف ـ «آنتي سيدنت» به آن نوع سرحدات اطلاق مي‌شود كه، خط سرحدي از مناطق خالي از سكنه گذشته هيچ نوع جنجالي به وجود نمي‌آورد. ب ـ «سبسي كوينت» به آن نوع سرحدات گفته مي‌شود، كه خط سرحدي از مناطق پرجمعيت مي‌گذرد و هنگام حد بخشي مشكلاتي همراه دارد. 2ـ سرحدات «سبسي كوينت» باز به د و بخش تقسيم مي‌شود، كه يكي سرحدات «تطبيقي» يا «كانسي كوينت» و ديگري سرحدات «تحميلي» يا «سوپريم پوسد» است. الف،‌ سرحدات تطبيقي به آن نوع سرحدات اطلاع مي‌شود. كه با جدا كردن يك گروه نژادي، زباني، مذهبي و قومي از گروه ديگر، مشكل دو طرف حل مي شود و جنجال‌هاي ياد شده را از بين مي‌برد، يعني «منطبق» مي‌افتد. مانند سرحد هند و پاكستان كه هندوها را از مسلمان‌ها جدا كرد.(22) ب، سرحدات «تحميلي» يا «سوپريم پوسد» اين نوع سرحدات در نتيجه «سياست بين‌المللي» به وجود آمده دولت‌هاي دوطرف سرحد، مجبور هستند و ناگزير، تا سرحد كشورهاي‌شان را معين كنند، چون راه ديگري جز تعيين سرحدات ندارند، غالباً بدين معني است نه تنها بالاي مردم منطقه بلكه بالاي دولت‌هاي دوطرف نيز يك ناگزيري است يا به اصطلاح تحميلي. هرچند سرحد ديورند از لحاظ اصطلاح جغرافياي سياسي از جمله سرحدات «تحميلي» است، خوبي‌هايي هم دارد، كه در دو طرف سرحد كشور اسلامي، داراي فرهنگ، دين و زبان مشترك هستند، هيچ نوع ظلمي بالاي مردمان اين طرف يا آن طرف نيست. حتي شرايط زندگي در كشور پاكستان بهتر از افغانستان است. اتكاي زياد بالاي اصطلاح «تحميلي» يك نوع تبارگرايي، قوم‌گرايي و زبان‌پرستي بوده است تا واقعيت.

باردیگر"معاهدهء دویورند"

دكتر لطيف پدرام

پس از امضای معاهده‏ی دیورند(12نوامبر1893م) وایجاد پاکستان (14آگست 1947م) با وجود به رسمیت شناختن و تایید این "معاهده" به وسیله پادشاهان و حکام محمدزایی،هیاهو، جدال و کشش های بی نتیجه ی حکام وحلقات به اصطلاح"ملی گرا" ی پشتون، موجب درد سرهای فراوان سیاسی، جنگ و خون ریزی، نا امنی و بی ثباتی در مناطق طولانی مرزی میان افغانستان و پاکستان شده است. "حلقات معین"، هر آنگاه که به اسناد و شواهد تاریخی مراجعه می کنند و برای اثبات ادعا خویش دست خالی برمی گردند به صورت بسیار ناشیانه "مشترکات فرهنگی – زبانی" را عنوان می کنند؛ لکن یادشان می رود و با خیره سری پنهان می کنند که با اریان، تاجيکستان، ازبکستان، ترکمنستان و چین نیزچنین مشترکاتی و جود دارد. بسیار از مردمان ساکن کشورهای دیگر دربقیه جهان، از خاورمیانه تا اروپا و آفریقا نیزبا همسایه گان خود، مشترکاتی از این دست دارند و اما، توانسته اند راه حلی عادلانه وعاقلانه برای همزیستی و حسن همجواری، با اتکا به قوانین بین المللی و منافع ملی متقابلی به دست آورند؛ بی آنکه ادعای ارضی یا قصد تجزیه ی یکدیگر را داشته باشند.

عبدالرحمان خان، که در استبداد و آدم کشی نام بد نامی از خود به جای گذارده است، در وطن فروشی، به منظورحفظ تاج وتخت ننگین خود، نیز پروای ننگ و نامی نکرد. در(1880م) در معامله خاینانه ای با انگلیس، بر آزادی و استقلال کشورچشم فرو پوشید و در 1893م نیز بخش دیگری از سر زمین ما را فدای تخت و تاج خود کرده و چیزهای دیگری"معاهده ی ننگین گندمک" افزود.                                 

در21 ماه ماچ 1905 م امیرحبیب الله، با"سرلویس" معاهده ی دیگری امضا کرد که مهر تایید بر معاهدات پدرش بود:"امیر افغانستان هیچگاه مخالف معاهدات پدرش عمل نخواهد کرد" این معاهده به معاهده "خال" نیز معروف است.                                                                                  

به تاریخ 8 ماه آگست 1919م علی احمدخان‌ "معاهده راولپندی" را با "هملتن گرانت" رییس هیٱت نمایندگی انگلیس امضٱ نمود، در آن معاهده تصریح شده است:"دولت افغانستان سرحد بین افغانستان وهدوستان را که مرحوم (عبدالرحمان خان) قبول نموده بودند، قبول می نمی نماید...". به تاریخ 22 ماه نوامبرم محمود طرزی و سرهنری دابس، با صلاحیت کامل از جانب رژیم های خویش، معاهده ی معروف به معاهده کابل را امضٱ کردند:"دولتین عاقدین با لمقابل سرحد هندوستان و افغانستان را بطور یکه دولت افغانستان به موجب ماده ی پنجم عهد نامه راولپندی(8آگست 1919م) قبول کرده بود، قبول می نماد..." محمد نادرخان "معروف به غدار" پدر محمد ظاهر، "شورای ملی"‌ مسخره و دیکته شده ی 1931م را برگزار کرد تا با ر دیگر به با داران خویش اطمینان بدهد و اتمام حجت کند:"سیاست من در افغانستان آشکار است تمام معاهداتی را که حکومت های سابق با دول متحابه عقد کرده بودند، من تصدیق کردم".                                                                                                      

به این ترتیب می بینیم و کاملا مستند و آشکار است"معاهده ی دیورند" معاهده ی کامل و تمام شده است، جای و محلی برای داد خواهی و دعوا باقی نگذاریده اند. ادعا هایی از این دست که، عبدالرحمن یا حبیب الله تحت فشار بوده اند و دولت های مستقل نبوده اند با امضٱ معاهده ی22 نوامبر1921م ، که چند سالی از کسب استقلال افغانستان گذشته بود، به کلی فاقد اعتبار می شود، چون ادعا داریم که در 1919 م استقلال ملی مان را به دست آورده ایم. در زمان تقسیم نیم قاره، موقعیکه انگلیس ها "متن های مقدس" را به میان کشیدند که، مردم گویا کشورشان را انتخاب کنند،‌مثلا مسلمان ها کجا می مانند و هندوها کجا، ظاهراً"غفارخان" بر"آزاد"!! بودن مناطق قبایلی پا فشاری کرده بود، باز همان موقع هم حکام افغانستان "ادعای حق" نکردند. محمد ظاهر با تعهد کامل به فیصله های اسلاف خویش دولت جدید(پاکستان) را در همان حد و حدود جغرافیای ـ سیاسی،‌ که عبدالرحمن خان و دیگران تعیین کرده بودند عملا به رسمیت شناخت و سفارت پاکستان در کابل گشایش یافت؛ وآشکارا در باره آخرین گفتگو ها و توافقات میان نجیب الله خان و مقامات پاکستانی ظهرالله خان و امثالهم سکوت اختیار کرد و مهر تایید گذارد.                                                                                                           

ادعا های دیگری حلقات به اصطلاح"ملی گرا" ی کنونی، که به طمع معاش و مستمری جدید ، سوء استفاده های گروهی و قومی در جنب نیات شوم شوونیستی خویش می خواهند پیوسته این آب را گل آلود نگهدارند و زمینه سلطه گری های بیشتر داخلی بر اقوام دیگر را فراهم کنند، نیز پایه و اساس ندارد؛ آن ادعا این است که گویا پشتون ها، اقوام و قبایل آن سوی مرز می خواهند با افغانستان ملحق شوند. پس به این خواست باید احترام گذارد و از آن دفاع کرد!! ما بار دیگر تاریخ را گواه می آوریم. زمانی که پاکستان در 14 آگست 1947 م ایجاد شد و همه پرسي برگزار کرد چرا رفراندم را پذیرفتند؟ اگرپشتون ها و اقوام و قبایل آن سوی خط ، قلباً خواهان الحاق به پاکستان نبودند می توانستند همه پرسي را تحریم کنند، آن را نپذیرند. مضاف برآن در سال 1973 م، زمان تصویب قانون اساسی پاکستان بازپشتون ها و قبایل نه تنها واکنشی و مخالفتی نشان ندادند، که بر عکس احزاب مناطق قبایل و گروهای قومی صاحب قدرت در موضع دولت پاکستان قرار گرفتند. و به صراحت اعلام کردند که مناطق سرحدی ـ ولایات سرحدی، بخش جدایی نا پذیر و جز لاینفک پاکستان می باشند. در این ایام "حزب عوام ملی" به رهبری خان عبدالغفارخان (خدایی خدمت گاران) بر موضع قبلی خود هنگام تجزیه نیم قاره پافشاری نکرد، از آن ادعا هم صرف نظر کرد و خود را و منطقه خود را خدمتگار و بخشی جدایی نا پذیر پاکستان خواند.     

به هر انجام،‌ "کنگره ی ملی افغانستان" که در راه تٱمین ، صلح، ثبات حق و عدالت در افغانستان مبارزه می کند، این هیاهو وبازی "موش و گربه"ی سران و حلقات رژیم کابل را مداخله در امور کشور دیگرتلقی نموده، خواهان پایان دادن به این غایله با تٱ کید"رسمی بود" [خط دیورند] به حیث مرز قانونی میان دوکشور افغانستان و پاکستان است. مایقین کامل داریم تا زمانی که ادعا های ارضی، بدون سند و مدارک، نسبت به کشور های همسایه و جود دشته باشد، آن کشور ها هم برای دفاع از منافع ملی، حاکمیت وتمامیت ارضی خود با ما مقابله می کنند، ‌و در نتیجه ضربات و پیام های نا گوار آن افغانستان را متضرر و آسیب پذیر می سازد، قرار نیست میهن را به خاطر خیالات با طل و ادعا های بی معنا و بی نتیجه ی "حلقات معین" قربانی نماییم.                                                                        

به بهانه نشر این ويژه نامه ي ديورند "کنگره ی ملی افغانستان" از رژیم کابل می خواهد اسناد و مدارک مربوط به "معاهده ی دیورند" و هر چه سند و مدارک دارند را در اختیار رسانه های همه گانی و از این طریق در اختیار مردم افغانستان قرار دهند تا مردم خود به داوری و تصمیم گیری ملی بپردازند و در باره منافع ملی و سود زیان خویش اندیشه کنند "تاسیه روی شود هر که دروغش باشد".                        

 

 

گزارش

عزیز آریانفر



تحلیلی رئترواسپکتیف (گذشته نگر) از:
پس منظر مساله دیورند در پرتو تاریخ دیپلماسی


مساله خط دیورند یک مساله بسیار پیچیده حقوقی- تاریخی و جیوپولیتیکیجیواستراتیژیکی است که مطالعه آن مربوط به حوزه تاریخ دیپلماسی می گردد و بدون داشتن آگاهی دقیق از تاریخ منطقه و افغانستان و بررسی تغییر جغرافیای سیاسی منطقه، به دشوار بتوان از آن سر در آورد.

به گونه یی که آگاهی دارید، شش سده پیش از امروز، ایران بزرگ تنها ابر قدرت جهان بود که از بسیاری از جهات از کشورهایی چون روسیه، انگلیس، فرانسه و آلمان پیشرفته تر بود و هرات پایتخت دولت شاهرخ تیموری، در اوج شگوفایی و شکوهندگی و مرکز علم و فرهنگ و تمدن جهانی بوده است. پس از شاهرخ میرزای تیموری، شاهنشاهی بزرگ او به آهستگی آغاز به فروپاشی کرد و در فرجام در منطقه چهار دولت ترک زبان روی کار آمد- دولت صفوی که مرزهای آن تا غزنی و بلخ می رسید، دولت بابری هند که به شاهنشاهی مغولی یا کورگانی معروف بود و گستره آن شامل کابل نیز می گردید، ترکیه عثمانی که نیرومند ترین دولت عصر بود و پهنای آن تا در وازه های وین و لیبی می رسید و خان نشین های آسیای میانه که پس از کشته شدن شاه اسماعیل صفوی، گاه مستقل و گاهی هم باجگزار ایران بودند و بر گستره یی از دیوار چین تا دریای کسپین (مازندران) حاکمیت داشتند. استان های بلخ و بدخشان هم زیر فرمان آن ها بود. در کل، سه خان نشین بخارا (بیشتر تاجیک تبار)، خیوه (بیشتر ترکمن نشین) و خوقند (بیشتر ازبیک نشین) بر این گستره سلطه داشتند

دردمندانه در سده هژدهم، در دوره شاه حسین، شاهنشاهی صفوی آغاز به فروپاشی کرد که در پیامد آن، سترده شدن این شاهنشاهی از نقشه سیاسی جهان، تعادل و توازن جیوپلیتیکی در منطقه را بر هم زد. در نتیجه لرزه های شدیدی در منطقه رونما گردید که تکان های آن تا به امروز آرامش و ثبات را از باشندگان آن گرفته است.

روسیه تزاری و ترکیه عثمانی با بهره گیری از تنش های دورنی ایران، آغاز به لشکرکشی به خاک ایران نمودند و بخش هایی از آن را گرفتند. به ویژه لشکرکشی معروف پتر کبیر در 1722 به قفقاز سلسله جنبان رویدادهایی گردید که در آینده بازی بزرگ نام گرفت. همین گونه، سر از سده شانزدهم، نیروهای دریایی کشورهای اروپایی آغاز به سرازیری در کرانه های هند و سپس هم خلیج پارس نمودند. هر چه بود، نادر افشار، سپهدار بزرگ خراسانی توانست دو باره وحدت ایران را احیاء نماید و شاهنشاهی پهناور ایران را به حدود مرزهای تاریخی آن برساند.

دردمندانه، پس از نادر، سرداران بزرگ او نتوانستند شاهنشاهی بزرگ و پهناور را نگه دارند و گستره بزرگ ایران به چند بخش تقسیم گردید:

- در آذربایجان، که مهم ترین استان ایران بود، آزاد خان غلزایی افغان فرمانروا گردید که گستره زیر فرمان او شامل گرجستان و سایر مناطق قفقاز می گردید
- در خراسان، احمد خان ابدالی به پادشاهی رسید. او توانست دولت بزرگی را پی ریزد که گستره آن تا کشمیر پهن بود
- در پارس، کریم خان زند با عنوان وکیل الرعایا فرمان می راند.
- در مشهد هم شاهرخ- نوه نادر افشار به پادشاهی رسید که پسانتر باجگزار احمد شاه درانی گردید.

در اواخر سده هژدهم، دیگر ایران از جایگاه یک قدرت بزرگ در تراز جهانی افتاده بود. همین گونه، ترکیه عثمانی و هند بابری هم در آستانه فروپاشی و انقراض قرار داشتند. بر عکس، انگلیس، فرانسه، آلمان و روسیه به قدرت های بزرگ جهانی مبدل گردیده بودند. به ویژه انگلیس با سلطه یابی بر امریکا و روسیه با سلطه یابی بر سیبری در سیمای ابر قدرت های دریایی و زمینی تبارز نموده بودند. گسترش نفوذ و سیطره انگلیس در سرزمین پهناور هند، سرانجام این کشور بزرگ خاور زمین را به مهم ترین مستعمره دولت آن کشور مبدل گردانید. از سوی دیگر، با آغاز لشکرکشی های روس ها به قفقاز و آسیای میانه، ایران از دو سو از جانب دو قدرت بزرگ اروپایی زیر فشار گاز انبری قرار گرفت و به زودی بخش های بزرگی از سرزمین خود را از دست داد.

در آستانه سده نزدهم، ناپلیون با تزار روس هم پیمان شده، می خواستند از راه ایران به هند یورش ببرند تا مستعمره طلایی انگلیس را تهدید نمایند. نزدیکی فرانسه به روسیه، دست های روسیه را در قفقاز باز نموده بود. این کار زمینه نزدیکی ایران و انگلیس را که خود را در معرض تهدید می دیدند، فراهم آورد. در این هنگام، در ایران قاجارها به قدرت رسیده بودند. متفاوت از آقا محمد خان قاجار که فرمانده بسیار خشن و مقتدر بود، فتح علی شاه- برادر زاده اش مرد زنباره، عیاش و استراحت طلب و حریص بود

در این هنگام، در خراسان، زمان شاه ابدالی پادشاه بود. مگر، پایه های سلطنتش سخت لرزان و با چالش های بزرگی هم در تراز داخلی و هم در تراز خارجی رو به رو بود. در زمان آقا محمد خان، زمانشاه که هیچ نفوذی در شمال هندوکش و هرات نداشت، حاضر گردیده بود، مناطقی از هرات تا بلخ را به مبلغ گزافی به وی بفروشد و با این پول هزینه جنگ با سیک ها را که دیگر در این هنگام با حمایت انگلیسی ها نیرومند شده بودند، تامین نماید و پایتخت خود را از کابل به لاهور انتقال بدهد.

کشته شدن نا به هنگام آقا محمد خان در جریان لشکرکشی به تفلیس، این برنامه را برهم زد. زمان شاه پس از آن که توانست هرات را از دست حریف توانمندش- برادرش محمود بگیرد، سخت مغرور شده و نه تنها از توافقی که با شاه قاجار داشت سر باز زد، بل که به پشتیبانی از خان های استان خراسان در برابر فتح علی شاه پرداخت. از سوی دیگر، پس از فاش شدن توطئه یی که از سوی شماری از درباریان با نفوذش به رهبری سردار پاینده محمد خان در برابرش راه اندازی شده بود، پاینده خان را کشت. این کار باعث شد که پسران پاینده خان به رهبری سردار فتح خان به دربار ایران پناه بیاورند. محمود پیشتر از آن ها به ایران پناه برده بود

به هر رو، به سال 1801 نخستین قرار داد سیاسی میان ایران و انگلیس به امضاء رسید و دو کشور همدست شدند تا زمان شاه را که برای هر دو دولت به درد سر مبدل گردیده بود، از سر راه بردارند و به جایش محمود را با پسران سردار پاینده خان روی کار آورند. در نتیجه همین گونه هم شد. کنون از بلندای آگاهی های امروزی می توان گفت که چنین کاری اشتباه محاسبه جدیی از سوی فتح علی شاه بوده است. چه زمان شاه سد بزرگی در برابر نفوذ انگلیس بود و اگر فتح علی شاه می توانست به گونه یی با زمان شاه کنار بیاید و میان دو دولت کنفدراسیونی مقتدر ایجاد می گردید، شاید بدبختی هایی که پسان گریبانگر ما شد، به این پیمانه بزرگ نمی بودند.

هر چه بود، سر از آغاز سده نزدهم، ایران درگیر نبرد سهمگین و خونباری با یک قدرت بزرگ جهانی که بارها توانمند تر از آن بود گردید که به امضای قرار دادهای ننگین گلستان و ترکمنچای انجامید و منجر به از دست رفتن هفده شهر قفقاز گردید. به ویژه از دست رفتن گرجستان، راه دریایی ایران به دریای سیاه و مدیترانه را قطع کرد که تاثیر منفی بزرگی در آینده بر ترتیبات جیوپو لیتیکی آن بر جا گذاشت. کما این که پسان تر روس ها بر سرزمین زرخیز آسیای میانه هم دست یافتند و توانستند مرزهای خود را تا رود آمو گسترش دهند

از آن سوی دیگر، انگلیسی ها با دست یافتن به هند، به اندیشه پیشروی در اعماق قاره آسیا افتادند و برای دفاع از آن و مصوون ساختن هند در پی گسترش مرزهای خود در فراسوی رود سند که تا آن هنگام مرز طبیعی میان هند و ایران را می ساخت؛ برآمدند. انگلیسی ها در آغاز سیک ها چونان حایل میان متصرفات هندی خود و عشایر جنگجوی پشتون که از اصیل ترین و رزم آورترین عشایر ایرانی بودند؛ برآمدند. سپس توانستند با مسلح ساختن سیک ها و با ترفندهای رنگارنگ، به تدریج کشمیر، اتک و پیشاور (پور شاپور) را که یک شهر تاریخی ایران بود و در زمان شاپور اول بنا نهاده شوده بود، از دست سرداران افغانستانی بیرون نمایند.

در نیمه نخست سده نزدهم، سرزمین بزرگ خراسان یا ایران شرقی (افغانستان امروزی) دستخوش رویدادهای دراماتیک و خونبار گردیده، سر انجام به چند سردارنشین، خان نشین، میرنشین و بیک نشین فروپاشید. در شمال هندوکش، میر های بدخشان، خان های خلم، بلخ، میمنه و کندز (کهن دژ) فرمان می راندند که اسما تابع امیر بخارا بودند. در هرات محمود سدوزایی با وزیر قدرتمندنش یار محمد خان الکوزایی (پسان ها ملقب به ظیهر الدوله) فرمان می راند. در قندهار برادران سردار فتح خان (رحمدل خان، مهر دل خان، پردل خان و کهندل خان) حاکم بودند که هر دو سردار نشین نیمه مستقل و تا جایی تابع ایران بودند. در کابل در آغاز، سردار عظیم خان و پس از وی سردار دوست محمد خان به حکومت رسیده بود. در پیشاور هم برادران دیگر فتح خان به نام برادران پیشاوری فرمان می راندند که پس از افتادن پیشاور به دست سیک ها باجگذار آن ها بودند.

به سال 1834 ایران شرقی یا خراسان (افغانستان امروزی) به گونه دراماتیکی وارد عرصه کشاکش های قدرت های بزرگ در پهنه آسیا گردید- آن چه را که رادیارد کیپلینگ- سخنور بزرگ انگلیسی «بازی بزرگ» خواند

در این هنگام، دیگر نبردهای روس ها با ایران پایان یافته بود. از دست رفتن شهرهای مهم قفقاز و آسیای میانه موجب آن گردید که شاهنشاهی بزرگ ایران از جایگاه یک ابر قدرت در شش سده پیش به یکی از کشورهای کوچک و ویران مبدل گردد و چند پارچه گردد. همین گونه، روسیه و دیگر کشورهای اروپایی توانسته بودند ترکیه عثمانی را هم از پا درآورند و نیمه جان بسازند.

در همین هنگام، انگلیسی ها در اندیشه آن شدند تا برای دفاع موثر از هند، مرزهای خود را جلوتر بیاورند. از دید استراتژیست های انگلیسی مرز علمی متصرفات هندی بریتانیا می بایست رود آمو و مرز استراتیژیک آن هندوکش تعیین می گردید. از سوی دیگر، هم انگلیس و هم روسیه برای این که از برخورد با یک دیگر، پرهیز نمایند، ناگزیر بودند میان متصرفات آسیایی روسیه و متصرفات هندی بریتانیا یک نوار پوشالی یا حایل برپا نمایند. این بود که انگلیسی ها سیک ها را به گرفتن نهایی پیشاور برانگیختند تا این که از سوی رنجیت سینگ اشغال گردید. در عین زمان، انگلیسی ها به حمایت از شاه شجاع الملک درانی پرداختند و زمینه تهاجم وی را به قندهار فراهم گردانیدند. مگر وی در جنگ در برابر نیروهای مشترک قندهاری- کابلی به رهبری دوست محمد خان در حومه قندهار شکست خورد و پا به گریز نهاد.

اشغال پیشاور موجب گردید که سردار دوست محمد خان- حاکم کابل و سردار کهندل خان- حاکم قندهار، هیاتی را با نامه ها به دربار ایران فرستاده، خواستار قرار گرفتن تحت حمایت ایران گردند. از سوی دیگر، دوست محمد خان هیاتی را هم به رهبری حاجی حسین علی خان به پتربورگ گسیل داشت تا حمایت تزار را به دست آورد. این بود که دستگاه های دیپلماسی لندن و سانکت پتربورگ آغاز به پویایی های سیاسی در کابل، قندهار و تهران نمودند. روس ها یک افسر جوان لهستانی الاصل به نام ویتکویچ را به تهران فرستادند که پس از به دست آوردن دستورهای باسته از نزد کُنت سیمونیچ – سفیر روسیه به دربار قارجار روانه قندهار و کابل گردید. هدف او به میان آوردن کنفدراسیونی متشکل از ایران و سردارنشین های افغانی بود. انگلیسی ها هم الکساندر برنس معروف را نزد امیر دوست محمد خان فرستادند تا امیر را به سوی انگلیس متمایل و از داشتن ادعا بر پیشاور منصرف گرداند. سر انجام، ویتکویچ توانست موفق تر از کار درآید. محمد شاه که مقارن این هنگام پس از درگذشت فتح علی شاه و عباس میرزا به پادشاهی رسیده بود، بر اساس درخواست سرداران قندهار و کابل و بستن پیمان های دفاعی با آن ها و با حمایت روسیه به هرات لشکر کشید و قرار شد تا شهزاده کامران پسر محمود و یار محمد خان الکوزایی را که در این هنگام در هرات فرمان می راندند و همپیمان شجاع الملک بودند، از میان بردارد و اداره هرات را به سرداران قندهاری بسپارد و سپس به همکاری هم در باز پس گرفتن قندهار از نزد سیک ها به دوست محمد خان کمک نمایند

روشن است انگلیسی ها که از لشکرکشی محمد شاه به هرات سخت به هراس افتاده بودند، دست به یک رشته مانورهای سیاسی- نظامی گسترده یازیدند و سر انجام توانستند با تهدید محمد شاه را از تصرف هرات منصرف سازند. تزار روسیه هم که در تئاتر اروپایی در مساله نام نهاد خاور نیازمند همپیمانی با انگلیس در برابر قدرت های دیگر اروپایی بود، بر اثر مشوره کنت کارل نسلرود- وزیر خارجه، پای خود را از کارزار کشید. این بود که زمینه لشکر کشی انگلیسی ها به قندهار و کابل فراهم گردید.

در این هنگام، انگلیسی ها در پی آن شدند تا با ایجاد یک کشور حایل میان متصرفات هندی خود و متصرفات آسیایی روس ها برآیند. نام این کشور حایل را هم افغانستان نهادند. در گذشته تاریخی، افغانستان یکی از استان های تاریخی ایران بود که پیرامون کوه های سلیمان در سرزمین پاکستان امروزی قرار داشت و شهرهای مهم آن ساول و مستنگ بود. در آغاز، گستره افغانستان تنها قندهار و کابل و جلال آباد و پروان را در بر می گرفت. پسانتر در دوره دوم امارت دوست محمد خان شامل شمال هندوکش هم گردید که به نام ترکستان افغانی مشهور گردیده بود. در آخرین روزهای حیات دوست محمد خان، هرات هم شامل گستره افغانستان گردید

به هر رو، انگلیسی ها با پیش انداختن شاه گریزی- شجاع الملک، بر اساس یک قرار داد سه جانبه با رنجیت سینگ (که شجاع سیطره او را بر پیشاور پذیرفته بود)، توانستند به آسانی قندهار، غزنی، کابل و جلال آباد را بگیرند. آن ها بر سر راه، سرزمین های خان نشین های بلوچ (از جمله شهر بندی کراچی را) نیز یکی پی دیگری با کارگیری از روش های سخت افزاری و نرم افزاری گرفتند. سر انجام، دوست محمد خان هم پس از یک رشته رویدادهای دراماتیک جنگ و گریز خود را به مک ناتننماینده سیاسی انگلیس در کابل تسلیم نمود. مگر، انگلیسی ها پس از شکست سنگین در کابل و کشته شدن مک ناتن و شاه شجاع، ناگزیر گردیدند بار دیگر امیر دوست محمد خان را بر تخت امارت کابل بنشانند. سپس هم با او دو قرار داد بستند و او ناگزیر گردید از پیشاور چشم پوشی نماید. پسان ها انگلیسی ها لاهور و کشمیر و اتک و پیشاور را از نزد سیک ها گرفتند

هنگامی که در نیمه دوم سده نزدهم در هند زیر سلطه انگلیس، شورش و آشوب برپا گردید، شهزاده حسام السلطنه- استاندار خراسان هرات را گرفته، در اندیشه پیشروی به سوی قندهار و کابل و حتا پیشاور بود. مگر باز هم دستگاه دیپلماسی انگلیس توانست با انجام مانورهای ماهرانه سیاسی- نظامی و نمایش قدرت، نه تنها وی را وادار به عقب نشینی نماید، بل دولت ایران را وادار به امضای قرار داد پاریس گرداند که بر اساس آن افغانستان رسما از ایران جدا گردید. پیش از این، کشوری در جهان به نام افغانستان شناخته نمی شد. احمد شاه درانی و تیمورشاه و دیگر شاهان همه به نام های شاهان ایران و خراسان شناخته می شدند. رویدادهایی چون به پادشاهی رسیدن درانیان (خاندان های سدوزایی و بارکزایی) در جهان بیرونی چونان رویدادهای درونی ایران اریابی می گردید. در نقشه های سیاسی و جغرافیایی هم کشوری به نام افغانستان دیده نمی شد. در همه نقشه ها تنها نام پارس یا ایران آمده است. تنها از میانه های سده نزدهم است که در نقشه ها زیر نام پادشاهی کابل، نام افغانستان دیده می شود و پس از آن سلطنت کابل به تدریج حذف گردیده، با نام افغانستان تعویض می گردد.

به هر رو، انگلیسی ها توانستند در سده نزدهم، با راه اندازی کارزار ماهرانه سیاسی- نظامی، سرزمین های خاوری ایران را از کرانه های رود سند تا مرزهای کنونی افغانستان به چنگ آورند. به ویژه گذرگاه های مهم و راهبردی خیبر، بولان و... را

انگلیسی ها در دروه امارت امیر شیر علی خان- پسر دوست محمد خان در آستانه برگزاری کنفرانس برلین به ریاست بیسمارک، پس از رسیدن سفارت جنرال استولیتف به کابل، بار دیگر به کشور حمله آوردند و توانستند کابل را بگیرند. پس از شیرعلی خان- پسرش، سردار یعقوب خان به امارت رسید. انگلیسی ها او را ناگزیر به امضای معاهده گندمگ گردانیدند که در واقع مهر تاییدی بود بر واگذاری خاک هایی که مطمع نظر انگلیسی ها بود به هند بریتانیایی. هر چه بود، مردم با راه اندازی جهاد در برابر انگلیسی ها، بار دیگر کشور خود را آزاد ساختند

در این هنگام، عبدالرحمان خان، در سمرقند در تبعيد بسر مي برد و از سوي بريتانيايي ها با موافقت روس ها به امارت افغانستان گماشته شد. انگليسي ها شرط گماشتن وي بر امارت افغانستان را از پيش تاييد معاهده گندمک از سوي او گذاشته بودند که وي پذيرفته بود. از اين رو، ادعاي کساني که موافقتنامه ديورند تحميلي بوده است و به زور سر عبدالرحمان خان امضاء شده است، ادعايی بيش نيست. زيرا او با آگاهي کامل با توجه به منافع شخصي خويش اين موافقتنامه را امضاء نموده بود. هر چند سند پس از چانه زنی های فراوان و زیر تهدید پیوسته انگلیسی ها به امضاء رسید.  در اين باره در صص. 290-291 کتاب «افغانستان و ايران» نوشته داکتر يوسف حقيقي چنين مي خوانيم: « ... در اثناي اين تحولات در افغانستان، مجاهدان افغاني، انگليسي ها را در حومه کابل شکست داده و آن ها را مجبور به عقب نشيني کرده و عده يي از مجاهدان در غزني، حکومتي را به نام موسي خان- پسر خرد سال يعقوب خان تشکيل داده بودند( نگاه شود به کتاب : کاکر، «افغان، افغانستان»، ص 119). ايوب خان- پسر ديگر شير علي خان، که حاکم هرات و طرفدار ايران بود، به رهبري گروهي ديگر از مجاهدان هرات و قندهار- شکست سنگيني به نيروهاي انگليسي در سال 1880 وارد کرد و همه افراد يک لشکر انگليسي را از ميان برد .
انگليسي ها که وضعيت در افغانستان را براي خود بسيار بحراني مي ديدند، مذاکرات محرمانه يي را با عبدالرحمان خان که در سمرقند بود، آغاز کردند. عبدالرحمان خان در اين مذاکرات پذيرفت که قندهار از حکومت کابل مجزا باشد و قضيه هرات نيز به وسيله وزارت خارجه بريتانيا حل شود و رابطه انگلستان و افغانستان نيز بر پايه پيمان گندمک استوار گردد ( نگاه شود به کتاب توکلي، روابط سياسي ايران و افغانستان، ص 26). بعد از اين توافق، او که از سوي انگلستان حمايت مي شد، به افغانستان حمله کرد و با نيروهاي ايوب خان رويارو شد

به هر رو، داستان تشکیل کشوری به نام افغانستان در محدوده مرزهای سیاسی کنونی چنین است که انگلیسی ها به روس ها پیشنهاد نمودند که منافع دو امپراتوری ایجاب می نماید تا برای پیشگیری از برخورد ممکنه دو امپراتوری میان متصرفات آن ها دیوار جداگری در سیمای یک گستره بوفر کشیده شود. این بود که با توجه به اوضاع نا به سامان و پیجیده و ناآرامی هایی که سراسر گستره کشور را فرا گرفته بود و موجبات نگرانی هر دو ابر قدرت وقت را فراهم آورده بود، بر آن شدند تا کسی را بر سر قدرت بیاورند که توانایی اداره به قول خود شان «یک سرزمین بی سر و پا با باشندگان نیمه وحشی» را با مشت های آهنین داشته باشد. روشن بود در آن برهه کسی جز عبدالرحمان خان واجد چنین شرایطی نبود.  برخی از تاریخ نگاران از جمله سر پرسی سایکس بر آن اند که انگلیسی ها نامه یی به امضای مادر عبدالرحمان خان به وی فرستادند و موافقت او را برای بازگشت به کشور و پذیرش فرمانروایی با مشی هوادار انگلیس جلب نمودند. ( نگاه شود به : تاریخ ایران، نوشته سر پرسی سایکس) –گ

هر چه بود، انگلیسی ها پس از آوردن عبدالرحمان خان، دیپلمات ورزیده یی را به نام دیورند به کابل فرستادند و با وی سندی را در باره تحدید مرزهای افغانستان و هند بریتانیایی به امضاء رساندند. البته، شایان یادآوری است که در آن برهه، در آغاز انگلیسی ها می خواستند هرات را به ایران واگذار نمایند و در قندهار دولت دیگری را به وجود بیاورند. مگر با تغییر کابینه در لندن، تصمیم گرفتند، هرات، قندهار و کابل را زیر چتر یک واحد سیاسی در بیاورند. این بود که کشوری به نام افغانستان د-ژوری در چهار چوب مرزهای سیاسی کنونی به میان آمد. شایان یادآوری است که پیش از این، بخش بزرگی از ولایت بدخشان به شمول فیض آباد و دهلیز واخان پامیر کوچک هیچ گاهی نه تنها جزو خاک امپراتوری درانی، بل که حتا قلمرو عبدالرحمان خان نمی شد و تابع بخارا بود. این سرزمین را دیورند به زور به عبدالرحمان خان که حاضر نبود، آن را بگیرد، به خاک افغانستان ملحق ساخت. بایسته یادآوری می دانم که کنوانسیون کابل، سندی بود که تنها در زمان حیات امیر اعتبار داشت و پس از درگذشت وی فاقد اعتبار می گردید.

پس از درگذشت امیر عبدالرحمان، پسرش حبیب الله خان نیز در 12 ماه مارس 1905 معاهده یی را با نماینده انگلیس به نام لوییس دین انگلیسی ها به امضاء رسانید که به نام معاهده «خال» معروف است
به هر رو، هر چه بود، امیر حبیب الله خان در ازای دریافت مستمری حاضر گردید، همه توافقات پدرش با انگلیسی ها در زمینه مناسبات مرزی بپذیرد.
مهم ترين موضوع اين است که اين مرز در دو قرار داد مهم ميان دولت امير امان الله خان و هند بريتانيايي از سوي افغانستان به رسميت شناخته شده است. در آن هنگام، بريتانياي کبير شرط به رسميت شناختن استقلال افغانستان را به رسميت شناختن و پذيرفتن خط ديورند به عنوان مرز سياسي ميان افغانستان و قلمرو هند بريتانيايي گذاشته بود که افغانستان آن را دو بار رسما پذيرفت.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، انگلیسی ها که ناگزیر به ترک هند بودند، کشور پهناور هند را به دو کشور پاکستان و هند تقسیم نمودند. هدف انگلیسی ها از این کار چند چیز بود:
- کشیدن یک سد استوار در برابر رخنه کمونیسم به هند و جلوگیری از رسیدن روس ها به آب های گرم،
- کوتاه ساختن دست مسلمانان از هند که نزدیک به هزار سال در آن سرزمین فرمان می راندند،
- ساختن تخته خیز برای پیشروی به سوی آسیای میانه در آینده
روشن است شوروی ها که تشکیل کشور پاکستان را خلاف منافع راهبردی خود می دانستند، در پی نابود آن و تقسیم آن به دو بخش پشتونستان + بلوچستان و پنجاب + کشمیر بر آمدند که اولی می بایستی به افغانستان و دومی به هند تعلق می گرفت. این گونه، روس ها می توانستند به آب های گرم راه پیدا نمایند. همین بود که محافل و حلقه های معینی را از جمع اولتراناسیونالیست های پشتون در داخل افغانستان برای رسیدن به این منظور جلب و استخدام نمودند. همچنین با بهره گیری از اختلافات درونی خاندان شاهی توانستند داوود خان- پسر عم و شوهر خواهر ظاهرشاه را که عهده دار کرسی نخست وزیری بود، در راس این جنبش قرار دهند. این بود که مساله یی به نام «مساله پشتونستان» و بازپسگیری سرزمین های از دست رفته به میان آمد

به هر رو، پس از تقسیم نیمقاره هند، به دو کشور، جامعه جهانی از جمله هند و شوروی، پاکستان را به رسمیت شناختند. مگر، افغانستان در ابتدا از به رسمیت شناختن آن سر باز زد ولی پس از بیست روز زیر تاثیر مسایل داخلی و خارجی ناگزیر گردید در مساله بازنگری نموده، آن کشور را به رسمیت بشناسد. داستان به رسمیت شناختن پاکستان از سوی افغانستان چنین است که:
در ماه سپتامبر سال 1947 جلسه ویژه سازمان ملل مبنی بر به رسمیت شناختن پاکستان از سوی جامعه جهانی، پس از ایجاد این کشور و جدا شدن آن از پیکر هند، برگزار گردیده بود. در این سال، عبدالحسین خان (پدر عبدالحی عزیز- نخستین وزیر پلان افغانستان)، سفیر کبیر در واشنگتن و در عین حال نماینده دایمی افغانستان در سازمان ملل متحد بود. در این جلسه، افغانستان تنها کشوری بود که رای مخالف داد. مگر، بیست روز بعد، در ماه اکتبر، آقای عبدالحسین خان بنا به هدایت دولت افغانستان (که در راس آن ظاهر شاه قرار داشت و سردار شاه محمود خان- صدر اعظم آن بود)، دوباره به دفتر سازمان ملل متحد مراجعه و رای مخالف افغانستان را پس گرفت و به رای موافق تبدیل نمود!

جالب این است که هندوستان که پاکستان به گونه بلافصل از پیکر آن جدا شده بود، آن هم در دو بخش شرقی و غربی، فاکت تشکیل یک کشور مستقل را به عنوان یک واقعیت جیوپولیتیکی تازه پذیرفت. در یک سخن، این یک شکست دیپلماتیک فضیحت بار برای افغانستان بود که در مساله در تجرید وحشتناک بین المللی قرار گرفت که حتا یک کشور هم از موقف آن حمایت نکرد. دلایلی که افغانستان را به تسلیم در برابر اراده واحد جهانی واداشت، چنین بود که در صورت خودداری افغانستان از به رسمیت شناختن پاکستان، بندرهای تورخم و چمن و راه دریایی بندر کراچی به روی افغانستان بسته می شد و کمبود مواد غذایی به ویژه گندم، چای، مواد نفتی، و سایر کالاهای مورد نیاز می توانست کشور را با دشواری های بسیاری رو به راه سازد. همین گونه، افغانستان می توانست از کمک های غرب محروم گردد و موقف آن نزد کشورهای اسلامی بسیار پایین بیاید. مگر، مهم ترین نکته آن بود که کشور می توانست دربست به شوروی وابسته شود

این بود که ناگزیر در زمینه بازنگری کرد و پاکستان را به رسمیت شناخت. روی همین منظور، سردار داکتر نجیب الله توروایانا- مدیر سیاسی وقت وزارت خارجه به پاکستان رفت و در ماه نوامبر همین سال، معاهده یی را با با ظفرالله خان – وزیر خارجه پاکستان به امضاء رساند که بر به رسمیت شناخته شدن پاکستان از سوی افغانستان مهر تایید می زد. پس از آن، دو کشور در خاک یک دیگر سفارتخانه های خود را افتتاح نمودند و به مبادله سفیر پرداختند. روشن است پروتکل نشست سازمان ملل در زمینه به رسمیت شناخته شدن پاکستان از سوی جامعه جهانی و سند دادن رای مثبت افغانستان بیست روز پس از نشست، در بایگانی دفتر سازمان در نیویورک موجود است. همین گونه، معاهده یی که میان افغانستان و پاکستان به امضاء رسیده بود، باید در بایگانی های وزارت های خارجه دو کشور موجود باشد.
روشن است یک کشور تعریف مشخص دارد. یعنی گستره سرزمینی یی است دارای مرزهای شناخته شده بین المللی که از حق حاکمیت ملی بر سرزمین خود و تمامیت ارضی برخوردار است که خدشه ناپذیر می باشد. هرگونه ادعا بر یک کشور مستقل عضو سازمان ملل که منجر به نابودی آن گردد، چونان دست درازی به حریم آن ارزیابی می گردد و ناموجه است.
افغانستان با درک این موضوع، به تحریک شوروی و هند، مساله را از شکل داشتن ادعای ارضی بر پاکستان، با سر دادن شعار احقاق حقوق حقه برادران پشتون و بلوچ به شکل داعیه دادن حق تعیین سرنوشت برای پشتون ها و بلوچ های پاکستان مطرح کرد. داوود خان در این راه تا مرز برخورد نظامی با پاکستان پیش رفت. مگر، سر انجام، ظاهر شاه ناگزیر گردید، داوود را کنار بگذارد و با میانجیگری شاه ایران از مساله پشتونستان بگذرد و مناسبات خود را با پاکستان عادی سازد.

روشن است داوود خان از هواداران پروپا قرص مساله دیورند شناخته می شد و در زمینه چنان تندروی کرد که در گزارش سری سازمان سیا وی در مساله پشتونستان به عنوان یک «شخص احمق» تشخیص داده شده بود. به گونه یی که حتا در سلامت مغزی وی شک نموده بودند. «نگاه شود به اسناد لانه جاسوسی، کتاب های مربوط به افغانستان». مگر جان مطلب در آن بود که داوودن خان شخص احمق نبود و از مساله پشتونستان برای رسیدن به قدرت به عنوان یک دستاویز بهره برداری ابزاری می کرد. مگر به محض این که پایه های قدرت خود را تثبیت کرد، در دیداری از پاکستان از مواضع پیشین خود عقب نشینی کرد. مگر شوروی ها توانستند با برانگیختن پشتون های تند رو در نیروهای مسلح وی را متهم به خیانت به آرمان پشتون ها نموده، و زمینه سرنگونی وی را فراهم آورند. یعنی همان گونه که خود داوود از این مساله در کنار زدن ظاهر شاه بهره گرفته بود، نیروهای چپگرای افغانی به یاری شوروی ها در زدن خود او بهره گرفتند. یعنی کودتای 26 سرطان داوود خان و کودتای هفت ثور با یک سناریو پیاده گردید
فشرده سخن اين که در دوره جنگ سرد، هند و شوروي پيشين برای جلوگیری از پیوستن افغانستان به پیمان های منطقه یی هوادار امریکا در منطقه، با بهره گيري از ناآگاهي سياستمداران افغانستان از تاريخ ديپلماسي، با بر انگيختن احساسات و با به جوش و خروش در آوردن جوانان خونگرم و تمويل برخي از احزاب و گروه هاي تندرو، از افغانستان در برابر پاکستان بهره برداري ابزاري نمودند که از اين بازي چيزي جز بدبختي و تباهي نصيب کشور افغانستان نشد که هنوز هم پايان اين درامه خونين را پيدايي نيست
پس از کودتای 27 آوریل1987 بار دیگر، به مساله پشتونستان و خط دیورند با کار گردانی مسکو از پشت پرده با نیروی تازه یی دامن زده شد
اولتراناسیونالیست های تندرو پشتون (که با کودتاهای رهزنانه به قدرت رسیده بودند)، برای دستیابی به آرمان خیالبافانه "پشتونستان بزرگ" (که خواب است و خیال است و محال است و جنون)، افغانستان را فدای پشتونستان کردند و در دام پهن شده از سوی شوروی افتادند و تره کی با امضای پیمان دفاعی (راهبردی) با آن کشور، افغانستان را با چالش خانمان برانداز و بزرگی در تراز جهانی رو به ساخت.  روشن بود پاکستان نمی توانست با دولتی که با سر دادن شعار دیوانه وار (از آمو تا سند، خاک افغان ها است!) بر سه چهارم خاک آن ادعای ارضی داشت و با یک ابرقدرت پیمان استراتیژیک بسته بود، از سر سازش پیش آید. همین بود که به یاری کشورهای عربی، امریکا، اسراییل و چین (که به شدت امنیت ملی خود را با خطر رو به رو می دیدند) و ایران (که نیز خود را در حلقه محاصره شوروی ها می دید)؛ هیولای بنیادگرایی اسلامی را با هزینه نمودن میلیاردها دالر به جان افغانستان انداخت که ره آوردهای مصیبت بار آن را همه دیدیم و با گوشت و خون و پوست و استخوان خود احساس کردیم.
این بود فشرده یی از پیشینه مساله. روشن است در چند برگ محدود نمی شود همه تاریخ نزدیک به سه سده یی یک سرزمین را باز گفت. کسانی که به مطالعه دقیق پیشینه مساله علاقه مند اند، می توانند در تارنمای کانون مطالعات افغانستان کتاب هایی مانند لحظه های از یاد رفته تاریخ دیپلماسی افغانستان، نبرد افغانی استالین، مبارزات مردم افغانستان در راه استقلال و ... را مطالعه نمایند.

 

معمای حل ناشده ی دیورند

دولت افغانستان یکبار دیگر ازسازمان ملل متحد، خواهان حل معضله ی خط مرزی دیورند شده است. این خواست درحالی ازسوی دولت افغانستان مطرح می شود که به باور آگاهان افغانستان دو اتفاق بسیار مهم را در پیشرو دارد. خروج نیرو های بین المللی از افغانستان پس از سال 2014 وبرگزاری انتخابات ریاست جمهوری در این کشور، از رویداد های مهم در کشور می باشد که سرنوشت ملت و دولت افغانستان سخت به آن گره خوورده است. اما شهروندان افغانستان با این تصمیم دولت درچنین وقت حساسی موافق نمی باشند. به باور آنها وضعیت حاکم در افغانستان ایجاب نکند که دولت افغانستان بار دیگر به بازی سیاسی دیگر اقدام کند واگر دولت به چنین اقدام دست میزنند، باید این مشکل تاریخی را حل وخط مرزی دیورند را به رسمیت بشناسد. عبدالله صادقی دانشجو حقوق وعلوم سیاسی دانشگاه کابل می گوید: چون این مساله همواره باعث بروز مشکلات بین دوکشور گردیده باید این خط به رسمیت شناخته شود و در واقع داعیه پشتونخواهی از سوی بعضی حلقات معین در کشور باعث بروز جنگ و خون ریزی در طول این شصت سال گردیده است. به باور آقای صادقی خیلی به نفع افغانستان است که اگر این خط را به رسمیت بشناسد. نعمت الله کیغام دانشجو دانشگاه کابل می گوید: اگر افغانستان خط دیورند را به به رسمیت بشناسد مردم افغانستان ازیک گودال تاریخی رهایی پیدا کرده دریک واحد جغرافیای سیاسی محسوب می شوند. وی علاوه می کند که از موضوعات داخلی که سال های متمادی مردم آسیب پذیر بوده ومنجر به تنش های قومی، زبانی، سمتی است وداع گفته برای یک افغانستان نوین مجددن قد علم خواهند نمود وازهمه نگرانی های همسایه که اکنون دامنگیر است جدا خواهد شد. محمد نصیر سروری دانشجو زراعت در دانشگاه کابل معتقد است که یگانه راه حل مشکلات بین افغانستان وپاکستان اینست که افغانستان این خط را به رسمیت بشناسد. سروری می افزاید که پاکستان همواره در امور افغانستان مداخله می کند، اگر دولت افغانستان خواسته باشد جلو مداخله ی پاکستانی ها را بگیرید باید این خط را به رسمیت بشناسد. گفتنی است که خط دیورند یکی از بحث های جنجال برانگیز میان دو کشور می باشد که همواره باعث بروز مشکلات طرفین شده. محمد تردی بگنج دانشجو دارو سازی به این عقیده است که اگرحکومت افغانستان خط دیورند را به رسمیت نشناسد واکنش پاکستان با حکومت افغانستان به شکل خصمانه خواهد شد. دولت پاکستان این خط را به رسمیت شناخته و آن را یک قرار دادی رسمی در سطح جهان می داند، اما افغانستان تا هنوز این خط را به رسمیت نمی شناسد. خط سرحدی دیورند در سال 1893 میلادی مطابق با سال 1311هجری شمسی بین امیر عبدالرحمن خان وسرهنری مارتمیری دیورند به امضاء رسیده است. پس از آنکه پاکستان در سال 1947 میلادی از هند بریتانوی استقلال خود را بدست آورده، خط دیورند از بحث برانگیز ترین موضوعات بین افغانستان وپاکستان تبدیل شده است که تا هنوز از سوی بعضی افراد لاینحل اعلام گردیده است. مولان "اکبری" محصل صنف دوم دانشکده خبرنگاری دانشگاه کابل