عزیز آریانفر
تحلیلی رئترواسپکتیف (گذشته نگر) از:
پس منظر مساله دیورند در پرتو تاریخ
دیپلماسی
مساله خط دیورند یک مساله بسیار
پیچیده حقوقی- تاریخی و جیوپولیتیکی–
جیواستراتیژیکی است که مطالعه آن
مربوط به حوزه تاریخ دیپلماسی می گردد و بدون داشتن آگاهی دقیق از تاریخ منطقه و
افغانستان و بررسی تغییر جغرافیای سیاسی منطقه، به دشوار بتوان از آن سر در آورد.
به گونه یی که آگاهی دارید، شش سده
پیش از امروز، ایران بزرگ تنها ابر قدرت جهان بود که از بسیاری از جهات از
کشورهایی چون روسیه، انگلیس، فرانسه و آلمان پیشرفته تر بود و هرات پایتخت دولت
شاهرخ تیموری، در اوج شگوفایی و شکوهندگی و مرکز علم و فرهنگ و تمدن جهانی بوده
است. پس از شاهرخ میرزای تیموری، شاهنشاهی بزرگ او به آهستگی آغاز به فروپاشی کرد
و در فرجام در منطقه چهار دولت ترک زبان روی کار آمد- دولت صفوی که مرزهای آن تا
غزنی و بلخ می رسید، دولت بابری هند که به شاهنشاهی مغولی یا کورگانی معروف بود و
گستره آن شامل کابل نیز می گردید، ترکیه عثمانی که نیرومند ترین دولت عصر بود و
پهنای آن تا در وازه های وین و لیبی می رسید و خان نشین های آسیای میانه که پس از
کشته شدن شاه اسماعیل صفوی، گاه مستقل و گاهی هم باجگزار ایران بودند و بر گستره
یی از دیوار چین تا دریای کسپین (مازندران) حاکمیت داشتند. استان های بلخ و بدخشان
هم زیر فرمان آن ها بود. در کل، سه خان نشین بخارا (بیشتر تاجیک تبار)، خیوه
(بیشتر ترکمن نشین) و خوقند (بیشتر ازبیک نشین) بر این گستره سلطه داشتند.
دردمندانه در سده هژدهم، در دوره شاه
حسین، شاهنشاهی صفوی آغاز به فروپاشی کرد که در پیامد آن، سترده شدن این شاهنشاهی
از نقشه سیاسی جهان، تعادل و توازن جیوپلیتیکی در منطقه را بر هم زد. در نتیجه
لرزه های شدیدی در منطقه رونما گردید که تکان های آن تا به امروز آرامش و ثبات را
از باشندگان آن گرفته است.
روسیه تزاری و ترکیه عثمانی با بهره
گیری از تنش های دورنی ایران، آغاز به لشکرکشی به خاک ایران نمودند و بخش هایی از
آن را گرفتند. به ویژه لشکرکشی معروف پتر کبیر در 1722 به قفقاز سلسله جنبان
رویدادهایی گردید که در آینده بازی بزرگ نام گرفت. همین گونه، سر از سده شانزدهم،
نیروهای دریایی کشورهای اروپایی آغاز به سرازیری در کرانه های هند و سپس هم خلیج
پارس نمودند. هر چه بود، نادر افشار،
سپهدار بزرگ خراسانی توانست دو باره وحدت ایران را احیاء نماید و شاهنشاهی پهناور
ایران را به حدود مرزهای تاریخی آن برساند.
دردمندانه، پس از نادر، سرداران بزرگ
او نتوانستند شاهنشاهی بزرگ و پهناور را نگه دارند و گستره بزرگ ایران به چند بخش
تقسیم گردید:
- در آذربایجان، که مهم ترین استان
ایران بود، آزاد خان غلزایی افغان فرمانروا گردید که گستره زیر فرمان او شامل
گرجستان و سایر مناطق قفقاز می گردید.
- در خراسان، احمد خان ابدالی به
پادشاهی رسید. او توانست دولت بزرگی را پی ریزد که گستره آن تا کشمیر پهن بود.
- در پارس، کریم خان زند با عنوان وکیل
الرعایا فرمان می راند.
- در مشهد هم شاهرخ- نوه نادر افشار به
پادشاهی رسید که پسانتر باجگزار احمد شاه درانی گردید.
در اواخر سده هژدهم، دیگر ایران از
جایگاه یک قدرت بزرگ در تراز جهانی افتاده بود. همین گونه، ترکیه عثمانی و هند
بابری هم در آستانه فروپاشی و انقراض قرار داشتند. بر عکس، انگلیس، فرانسه، آلمان
و روسیه به قدرت های بزرگ جهانی مبدل گردیده بودند. به ویژه انگلیس با سلطه یابی
بر امریکا و روسیه با سلطه یابی بر سیبری در سیمای ابر قدرت های دریایی و زمینی
تبارز نموده بودند. گسترش نفوذ و سیطره انگلیس در
سرزمین پهناور هند، سرانجام این کشور بزرگ خاور زمین را به مهم ترین مستعمره دولت
آن کشور مبدل گردانید. از سوی دیگر، با آغاز لشکرکشی های روس ها به قفقاز و آسیای
میانه، ایران از دو سو از جانب دو قدرت بزرگ اروپایی زیر فشار گاز انبری قرار گرفت
و به زودی بخش های بزرگی از سرزمین خود را از دست داد.
در آستانه سده نزدهم، ناپلیون با تزار
روس هم پیمان شده، می خواستند از راه ایران به هند یورش ببرند تا مستعمره طلایی
انگلیس را تهدید نمایند. نزدیکی فرانسه به روسیه، دست های روسیه را در قفقاز باز
نموده بود. این کار زمینه نزدیکی ایران و انگلیس را که خود را در معرض تهدید می
دیدند، فراهم آورد. در این هنگام، در ایران قاجارها به قدرت رسیده بودند. متفاوت
از آقا محمد خان قاجار که فرمانده بسیار خشن و مقتدر بود، فتح علی شاه- برادر زاده
اش مرد زنباره، عیاش و استراحت طلب و حریص بود.
در این هنگام، در خراسان، زمان شاه
ابدالی پادشاه بود. مگر، پایه های سلطنتش سخت لرزان و با چالش های بزرگی هم در
تراز داخلی و هم در تراز خارجی رو به رو بود. در زمان آقا محمد خان، زمانشاه که
هیچ نفوذی در شمال هندوکش و هرات نداشت، حاضر گردیده بود، مناطقی از هرات تا بلخ
را به مبلغ گزافی به وی بفروشد و با این پول هزینه جنگ با سیک ها را که دیگر در
این هنگام با حمایت انگلیسی ها نیرومند شده بودند، تامین نماید و پایتخت خود را از
کابل به لاهور انتقال بدهد.
کشته شدن نا به هنگام آقا محمد خان در
جریان لشکرکشی به تفلیس، این برنامه را برهم زد. زمان شاه پس از آن که توانست هرات
را از دست حریف توانمندش-
برادرش محمود بگیرد، سخت مغرور شده و
نه تنها از توافقی که با شاه قاجار داشت سر باز زد، بل که به پشتیبانی از خان های
استان خراسان در برابر فتح علی شاه پرداخت. از سوی دیگر، پس از فاش شدن توطئه یی
که از سوی شماری از درباریان با نفوذش به رهبری سردار پاینده محمد خان در برابرش
راه اندازی شده بود، پاینده خان را کشت. این کار باعث شد که پسران پاینده خان به
رهبری سردار فتح خان به دربار ایران پناه بیاورند. محمود پیشتر از آن ها به ایران
پناه برده بود.
به هر رو، به سال 1801 نخستین قرار
داد سیاسی میان ایران و انگلیس به امضاء رسید و دو کشور همدست شدند تا زمان شاه را
که برای هر دو دولت به درد سر مبدل گردیده بود، از سر راه بردارند و به جایش محمود
را با پسران سردار پاینده خان روی کار آورند. در نتیجه همین گونه هم شد. کنون از
بلندای آگاهی های امروزی می توان گفت که چنین کاری اشتباه محاسبه جدیی از سوی فتح
علی شاه بوده است. چه زمان شاه سد بزرگی در برابر نفوذ انگلیس بود و اگر فتح علی
شاه می توانست به گونه یی با زمان شاه کنار بیاید و میان دو دولت کنفدراسیونی
مقتدر ایجاد می گردید، شاید بدبختی هایی که پسان گریبانگر ما شد، به این پیمانه
بزرگ نمی بودند.
هر چه بود، سر از آغاز سده نزدهم،
ایران درگیر نبرد سهمگین و خونباری با یک قدرت بزرگ جهانی که بارها توانمند تر از
آن بود گردید که به امضای قرار دادهای ننگین گلستان و ترکمنچای انجامید و منجر به
از دست رفتن هفده شهر قفقاز گردید. به ویژه از دست رفتن گرجستان، راه دریایی ایران
به دریای سیاه و مدیترانه را قطع کرد که تاثیر منفی بزرگی در آینده بر ترتیبات
جیوپو لیتیکی آن بر جا گذاشت. کما این که پسان تر روس ها بر سرزمین زرخیز آسیای
میانه هم دست یافتند و توانستند مرزهای خود را تا رود آمو گسترش دهند.
از آن سوی دیگر، انگلیسی ها با دست
یافتن به هند، به اندیشه پیشروی در اعماق قاره آسیا افتادند و برای دفاع از آن و
مصوون ساختن هند در پی گسترش مرزهای خود در فراسوی رود سند که تا آن هنگام مرز
طبیعی میان هند و ایران را می ساخت؛ برآمدند. انگلیسی ها در آغاز سیک ها چونان
حایل میان متصرفات هندی خود و عشایر جنگجوی پشتون که از اصیل ترین و رزم آورترین
عشایر ایرانی بودند؛ برآمدند. سپس توانستند با مسلح ساختن سیک ها و با ترفندهای
رنگارنگ، به تدریج کشمیر، اتک و پیشاور (پور شاپور) را که یک شهر تاریخی ایران بود
و در زمان شاپور اول بنا نهاده شوده بود، از دست سرداران افغانستانی بیرون نمایند.
در نیمه نخست سده نزدهم، سرزمین بزرگ
خراسان یا ایران شرقی (افغانستان امروزی) دستخوش رویدادهای دراماتیک و خونبار
گردیده، سر انجام به چند سردارنشین، خان نشین، میرنشین و بیک نشین فروپاشید. در
شمال هندوکش، میر های بدخشان، خان های خلم، بلخ، میمنه و کندز (کهن دژ) فرمان می
راندند که اسما تابع امیر بخارا بودند. در هرات محمود سدوزایی با وزیر قدرتمندنش
یار محمد خان الکوزایی (پسان ها ملقب به ظیهر الدوله) فرمان می راند. در قندهار
برادران سردار فتح خان (رحمدل خان، مهر دل خان، پردل خان و کهندل خان) حاکم بودند
که هر دو سردار نشین نیمه مستقل و تا جایی تابع ایران بودند. در کابل در آغاز،
سردار عظیم خان و پس از وی سردار دوست محمد خان به حکومت رسیده بود. در پیشاور هم
برادران دیگر فتح خان به نام برادران پیشاوری فرمان می راندند که پس از افتادن
پیشاور به دست سیک ها باجگذار آن ها بودند.
به سال 1834 ایران شرقی یا خراسان
(افغانستان امروزی) به گونه دراماتیکی وارد عرصه کشاکش های قدرت های بزرگ در پهنه
آسیا گردید- آن چه را که رادیارد کیپلینگ- سخنور بزرگ انگلیسی «بازی بزرگ» خواند.
در این هنگام، دیگر نبردهای روس ها با
ایران پایان یافته بود. از دست رفتن شهرهای مهم قفقاز و آسیای میانه موجب آن گردید
که شاهنشاهی بزرگ ایران از جایگاه یک ابر قدرت در شش سده پیش به یکی از کشورهای
کوچک و ویران مبدل گردد و چند پارچه گردد. همین گونه، روسیه و دیگر
کشورهای اروپایی توانسته بودند ترکیه عثمانی را هم از پا درآورند و نیمه جان
بسازند.
در همین هنگام، انگلیسی ها در اندیشه
آن شدند تا برای دفاع موثر از هند، مرزهای خود را جلوتر بیاورند. از دید
استراتژیست های انگلیسی مرز علمی متصرفات هندی بریتانیا می بایست رود آمو و مرز
استراتیژیک آن هندوکش تعیین می گردید. از سوی دیگر، هم انگلیس و هم روسیه برای این
که از برخورد با یک دیگر، پرهیز نمایند، ناگزیر بودند میان متصرفات آسیایی روسیه و
متصرفات هندی بریتانیا یک نوار پوشالی یا حایل برپا نمایند. این بود که انگلیسی ها سیک ها
را به گرفتن نهایی پیشاور برانگیختند تا این که از سوی رنجیت سینگ اشغال گردید. در
عین زمان، انگلیسی ها به حمایت از شاه شجاع الملک درانی پرداختند و زمینه تهاجم وی
را به قندهار فراهم گردانیدند. مگر وی در جنگ در برابر نیروهای مشترک قندهاری-
کابلی به رهبری دوست محمد خان در حومه قندهار شکست خورد و پا به گریز نهاد.
اشغال پیشاور موجب گردید که سردار
دوست محمد خان- حاکم کابل و سردار کهندل خان- حاکم قندهار، هیاتی را با نامه ها به
دربار ایران فرستاده، خواستار قرار گرفتن تحت حمایت ایران گردند. از سوی دیگر،
دوست محمد خان هیاتی را هم به رهبری حاجی حسین علی خان به پتربورگ گسیل داشت تا
حمایت تزار را به دست آورد. این بود که دستگاه های
دیپلماسی لندن و سانکت پتربورگ آغاز به پویایی های سیاسی در کابل، قندهار و تهران
نمودند. روس ها یک افسر جوان لهستانی الاصل به نام ویتکویچ را به تهران فرستادند
که پس از به دست آوردن دستورهای باسته از نزد کُنت سیمونیچ – سفیر روسیه به دربار
قارجار روانه قندهار و کابل گردید. هدف او به میان آوردن کنفدراسیونی متشکل از
ایران و سردارنشین های افغانی بود. انگلیسی ها هم الکساندر برنس معروف را نزد امیر
دوست محمد خان فرستادند تا امیر را به سوی انگلیس متمایل و از داشتن ادعا بر
پیشاور منصرف گرداند. سر انجام، ویتکویچ توانست موفق تر از کار درآید. محمد
شاه که مقارن این هنگام پس از درگذشت فتح علی شاه و عباس میرزا به پادشاهی رسیده
بود، بر اساس درخواست سرداران قندهار و کابل و بستن پیمان های دفاعی با آن ها و با
حمایت روسیه به هرات لشکر کشید و قرار شد تا شهزاده کامران پسر محمود و یار محمد
خان الکوزایی را که در این هنگام در هرات فرمان می راندند و همپیمان شجاع الملک
بودند، از میان بردارد و اداره هرات را به سرداران قندهاری بسپارد و سپس به همکاری
هم در باز پس گرفتن قندهار از نزد سیک ها به دوست محمد خان کمک نمایند.
روشن است انگلیسی ها که از لشکرکشی
محمد شاه به هرات سخت به هراس افتاده بودند، دست به یک رشته مانورهای سیاسی- نظامی
گسترده یازیدند و سر انجام توانستند با تهدید محمد شاه را از تصرف هرات منصرف
سازند. تزار روسیه هم که در تئاتر اروپایی در مساله نام نهاد خاور نیازمند
همپیمانی با انگلیس در برابر قدرت های دیگر اروپایی بود، بر اثر مشوره کنت کارل
نسلرود- وزیر خارجه، پای خود را از کارزار کشید. این بود که زمینه لشکر کشی
انگلیسی ها به قندهار و کابل فراهم گردید.
در این هنگام، انگلیسی ها در پی آن
شدند تا با ایجاد یک کشور حایل میان متصرفات هندی خود و متصرفات آسیایی روس ها
برآیند. نام این کشور حایل را هم افغانستان نهادند. در گذشته تاریخی، افغانستان
یکی از استان های تاریخی ایران بود که پیرامون کوه های سلیمان در سرزمین پاکستان
امروزی قرار داشت و شهرهای مهم آن ساول و مستنگ بود. در آغاز، گستره افغانستان
تنها قندهار و کابل و جلال آباد و پروان را در بر می گرفت.
پسانتر در دوره دوم امارت دوست محمد
خان شامل شمال هندوکش هم گردید که به نام ترکستان افغانی مشهور گردیده بود. در
آخرین روزهای حیات دوست محمد خان، هرات هم شامل گستره افغانستان گردید.
به هر رو، انگلیسی ها با پیش انداختن
شاه گریزی- شجاع الملک، بر اساس یک قرار داد سه جانبه با رنجیت سینگ (که شجاع
سیطره او را بر پیشاور پذیرفته بود)، توانستند به آسانی قندهار، غزنی، کابل و جلال
آباد را بگیرند. آن ها بر سر راه، سرزمین های خان نشین های بلوچ (از جمله شهر بندی
کراچی را) نیز یکی پی دیگری با کارگیری از روش های سخت افزاری و نرم افزاری
گرفتند. سر انجام، دوست محمد خان هم پس از یک رشته رویدادهای دراماتیک جنگ و گریز خود
را به مک ناتن – نماینده سیاسی انگلیس در کابل تسلیم
نمود. مگر، انگلیسی ها پس از شکست
سنگین در کابل و کشته شدن مک ناتن و شاه شجاع، ناگزیر گردیدند بار دیگر امیر دوست محمد
خان را بر تخت امارت کابل بنشانند. سپس هم با او دو قرار داد بستند و او ناگزیر
گردید از پیشاور چشم پوشی نماید. پسان ها انگلیسی ها لاهور و
کشمیر و اتک و پیشاور را از نزد سیک ها گرفتند.
هنگامی که در نیمه دوم سده نزدهم در
هند زیر سلطه انگلیس، شورش و آشوب برپا گردید، شهزاده حسام السلطنه- استاندار
خراسان هرات را گرفته، در اندیشه پیشروی به سوی قندهار و کابل و حتا پیشاور بود.
مگر باز هم دستگاه دیپلماسی انگلیس توانست با انجام مانورهای ماهرانه سیاسی- نظامی
و نمایش قدرت، نه تنها وی را وادار به عقب نشینی نماید، بل دولت ایران را وادار به
امضای قرار داد پاریس گرداند که بر اساس آن افغانستان رسما از ایران جدا گردید.
پیش از این، کشوری در جهان به نام افغانستان شناخته نمی شد. احمد شاه درانی و
تیمورشاه و دیگر شاهان همه به نام های شاهان ایران و خراسان شناخته می شدند. رویدادهایی
چون به پادشاهی رسیدن درانیان (خاندان های سدوزایی و بارکزایی) در جهان بیرونی
چونان رویدادهای درونی ایران اریابی می گردید. در نقشه های سیاسی و جغرافیایی هم
کشوری به نام افغانستان دیده نمی شد. در همه نقشه ها تنها نام پارس یا ایران آمده
است. تنها از میانه های سده نزدهم است که در نقشه ها زیر نام پادشاهی کابل، نام
افغانستان دیده می شود و پس از آن سلطنت کابل به تدریج حذف گردیده، با نام
افغانستان تعویض می گردد.
به هر رو، انگلیسی ها توانستند در سده
نزدهم، با راه اندازی کارزار ماهرانه سیاسی- نظامی، سرزمین های خاوری ایران را از
کرانه های رود سند تا مرزهای کنونی افغانستان به چنگ آورند. به ویژه گذرگاه های
مهم و راهبردی خیبر، بولان و... را.
انگلیسی ها در دروه امارت امیر شیر
علی خان- پسر دوست محمد خان در آستانه برگزاری کنفرانس برلین به ریاست بیسمارک، پس
از رسیدن سفارت جنرال استولیتف به کابل، بار دیگر به کشور حمله آوردند و توانستند
کابل را بگیرند. پس از شیرعلی خان- پسرش، سردار یعقوب خان به امارت رسید. انگلیسی
ها او را ناگزیر به امضای معاهده گندمگ گردانیدند که در واقع مهر تاییدی بود بر
واگذاری خاک هایی که مطمع نظر انگلیسی ها بود به هند بریتانیایی. هر
چه بود، مردم با راه اندازی جهاد در برابر انگلیسی ها، بار دیگر کشور خود را آزاد
ساختند.
در این هنگام، عبدالرحمان خان، در
سمرقند در تبعيد بسر مي برد و از سوي بريتانيايي ها با موافقت روس ها به امارت
افغانستان گماشته شد. انگليسي ها شرط گماشتن وي بر امارت افغانستان را از پيش
تاييد معاهده گندمک از سوي او گذاشته بودند که وي پذيرفته بود. از اين رو، ادعاي
کساني که موافقتنامه ديورند تحميلي بوده است و به زور سر عبدالرحمان خان امضاء شده
است، ادعايی بيش نيست. زيرا او با آگاهي کامل با توجه به منافع شخصي خويش اين
موافقتنامه را امضاء نموده بود. هر چند سند پس از چانه زنی های فراوان و زیر تهدید
پیوسته انگلیسی ها به امضاء رسید.
در اين باره در صص.
290-291 کتاب «افغانستان و ايران» نوشته داکتر
يوسف حقيقي چنين مي خوانيم:
« ... در اثناي اين تحولات در افغانستان،
مجاهدان افغاني، انگليسي ها را در حومه کابل شکست داده و آن ها را مجبور به عقب
نشيني کرده و عده يي از مجاهدان در غزني، حکومتي را به نام موسي خان- پسر خرد سال
يعقوب خان تشکيل داده بودند( نگاه شود به کتاب : کاکر، «افغان، افغانستان»، ص
119). ايوب خان- پسر ديگر شير علي خان، که حاکم هرات و طرفدار ايران بود، به رهبري
گروهي ديگر از مجاهدان هرات و قندهار- شکست سنگيني به نيروهاي انگليسي در سال 1880
وارد کرد و همه افراد يک لشکر انگليسي را از ميان برد
.
انگليسي ها که وضعيت در افغانستان را
براي خود بسيار بحراني مي ديدند، مذاکرات محرمانه يي را با عبدالرحمان خان که در
سمرقند بود، آغاز کردند.
عبدالرحمان خان در اين مذاکرات پذيرفت
که قندهار از حکومت کابل مجزا باشد و قضيه هرات نيز به وسيله وزارت خارجه بريتانيا
حل شود و رابطه انگلستان و افغانستان نيز بر پايه پيمان گندمک استوار گردد ( نگاه
شود به کتاب توکلي، روابط سياسي ايران و افغانستان، ص 26). بعد از اين توافق، او
که از سوي انگلستان حمايت مي شد، به افغانستان حمله کرد و با نيروهاي ايوب خان
رويارو شد.
به هر رو، داستان تشکیل کشوری به نام
افغانستان در محدوده مرزهای سیاسی کنونی چنین است که انگلیسی ها به روس ها پیشنهاد
نمودند که منافع دو امپراتوری ایجاب می نماید تا برای پیشگیری از برخورد ممکنه دو
امپراتوری میان متصرفات آن ها دیوار جداگری در سیمای یک گستره بوفر کشیده شود. این
بود که با توجه به اوضاع نا به سامان و پیجیده و ناآرامی هایی که سراسر گستره کشور
را فرا گرفته بود و موجبات نگرانی هر دو ابر قدرت وقت را فراهم آورده بود، بر آن
شدند تا کسی را بر سر قدرت بیاورند که توانایی اداره به قول خود شان «یک سرزمین بی
سر و پا با باشندگان نیمه وحشی» را با مشت های آهنین داشته باشد. روشن بود در آن
برهه کسی جز عبدالرحمان خان واجد چنین شرایطی نبود.
برخی از تاریخ نگاران از جمله سر پرسی سایکس بر آن اند که انگلیسی ها نامه
یی به امضای مادر عبدالرحمان خان به وی فرستادند و موافقت او را برای بازگشت به
کشور و پذیرش فرمانروایی با مشی هوادار انگلیس جلب نمودند. ( نگاه شود به : تاریخ
ایران، نوشته سر پرسی سایکس) –گ.
هر چه بود، انگلیسی ها پس از آوردن
عبدالرحمان خان، دیپلمات ورزیده یی را به نام دیورند به کابل فرستادند و با وی
سندی را در باره تحدید مرزهای افغانستان و هند بریتانیایی به امضاء رساندند.
البته، شایان یادآوری است که در آن برهه، در آغاز انگلیسی ها می خواستند هرات را
به ایران واگذار نمایند و در قندهار دولت دیگری را به وجود بیاورند. مگر با تغییر
کابینه در لندن، تصمیم گرفتند، هرات، قندهار و کابل را زیر چتر یک واحد سیاسی در
بیاورند. این بود که کشوری به نام افغانستان د-ژوری در چهار چوب مرزهای سیاسی
کنونی به میان آمد. شایان یادآوری است که پیش از
این، بخش بزرگی از ولایت بدخشان به شمول فیض آباد و دهلیز واخان پامیر کوچک هیچ
گاهی نه تنها جزو خاک امپراتوری درانی، بل که حتا قلمرو عبدالرحمان خان نمی شد و
تابع بخارا بود. این سرزمین را دیورند به زور به عبدالرحمان خان که حاضر نبود، آن
را بگیرد، به خاک افغانستان ملحق ساخت. بایسته یادآوری می دانم که
کنوانسیون کابل، سندی بود که تنها در زمان حیات امیر اعتبار داشت و پس از درگذشت
وی فاقد اعتبار می گردید.
پس از درگذشت امیر عبدالرحمان، پسرش
حبیب الله خان نیز در 12 ماه مارس 1905 معاهده یی را با نماینده انگلیس به نام
لوییس دین انگلیسی ها به امضاء رسانید که به نام معاهده «خال» معروف است.
به هر رو، هر چه بود، امیر حبیب الله
خان در ازای دریافت مستمری حاضر گردید، همه توافقات پدرش با انگلیسی ها در زمینه
مناسبات مرزی بپذیرد.
مهم ترين موضوع اين است که اين مرز در
دو قرار داد مهم ميان دولت امير امان الله خان و هند بريتانيايي از سوي افغانستان
به رسميت شناخته شده است. در آن هنگام، بريتانياي کبير شرط به رسميت شناختن
استقلال افغانستان را به رسميت شناختن و پذيرفتن خط ديورند به عنوان مرز سياسي
ميان افغانستان و قلمرو هند بريتانيايي گذاشته بود که افغانستان آن را دو بار رسما
پذيرفت.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، انگلیسی
ها که ناگزیر به ترک هند بودند، کشور پهناور هند را به دو کشور پاکستان و هند
تقسیم نمودند. هدف انگلیسی ها از این کار چند چیز بود:
- کشیدن یک سد استوار در برابر رخنه
کمونیسم به هند و جلوگیری از رسیدن روس ها به آب های گرم،
- کوتاه ساختن دست مسلمانان از هند که
نزدیک به هزار سال در آن سرزمین فرمان می راندند،
- ساختن تخته خیز برای پیشروی به سوی
آسیای میانه در آینده.
روشن است شوروی ها که تشکیل کشور
پاکستان را خلاف منافع راهبردی خود می دانستند، در پی نابود آن و تقسیم آن به دو
بخش پشتونستان + بلوچستان و پنجاب + کشمیر بر آمدند که اولی می بایستی به
افغانستان و دومی به هند تعلق می گرفت. این گونه، روس ها می توانستند به آب های
گرم راه پیدا نمایند. همین بود که محافل و حلقه های معینی را از جمع
اولتراناسیونالیست های پشتون در داخل افغانستان برای رسیدن به این منظور جلب و
استخدام نمودند. همچنین با بهره گیری از اختلافات درونی خاندان شاهی توانستند
داوود خان- پسر عم و شوهر خواهر ظاهرشاه را که عهده دار کرسی نخست وزیری بود، در
راس این جنبش قرار دهند. این بود که مساله یی به نام «مساله پشتونستان» و
بازپسگیری سرزمین های از دست رفته به میان آمد.
به هر رو، پس از تقسیم نیمقاره هند،
به دو کشور، جامعه جهانی از جمله هند و شوروی، پاکستان را به رسمیت شناختند. مگر،
افغانستان در ابتدا از به رسمیت شناختن آن سر باز زد ولی پس از بیست روز زیر تاثیر
مسایل داخلی و خارجی ناگزیر گردید در مساله بازنگری نموده، آن کشور را به رسمیت
بشناسد. داستان به رسمیت شناختن پاکستان
از سوی افغانستان چنین است که:
در ماه سپتامبر سال 1947 جلسه ویژه
سازمان ملل مبنی بر به رسمیت شناختن پاکستان از سوی جامعه جهانی، پس از ایجاد این
کشور و جدا شدن آن از پیکر هند، برگزار گردیده بود. در این سال، عبدالحسین خان
(پدر عبدالحی عزیز-
نخستین وزیر پلان افغانستان)، سفیر
کبیر در واشنگتن و در عین حال نماینده دایمی افغانستان در سازمان ملل متحد بود. در
این جلسه، افغانستان تنها کشوری بود که رای مخالف داد. مگر، بیست روز بعد، در ماه
اکتبر، آقای عبدالحسین خان بنا به هدایت دولت افغانستان (که در راس آن ظاهر شاه قرار
داشت و سردار شاه محمود خان- صدر اعظم آن بود)، دوباره به دفتر سازمان ملل متحد
مراجعه و رای مخالف افغانستان را پس گرفت و به رای موافق تبدیل نمود!
جالب این است که هندوستان که پاکستان
به گونه بلافصل از پیکر آن جدا شده بود، آن هم در دو بخش شرقی و غربی، فاکت تشکیل
یک کشور مستقل را به عنوان یک واقعیت جیوپولیتیکی تازه پذیرفت. در
یک سخن، این یک شکست دیپلماتیک فضیحت بار برای افغانستان بود که در مساله در تجرید
وحشتناک بین المللی قرار گرفت که حتا یک کشور هم از موقف آن حمایت نکرد. دلایلی که
افغانستان را به تسلیم در برابر اراده واحد جهانی واداشت، چنین بود که در صورت
خودداری افغانستان از به رسمیت شناختن پاکستان، بندرهای تورخم و چمن و راه دریایی
بندر کراچی به روی افغانستان بسته می شد و کمبود مواد غذایی به ویژه گندم، چای،
مواد نفتی، و سایر کالاهای مورد نیاز می توانست کشور را با دشواری های بسیاری رو
به راه سازد. همین گونه، افغانستان می توانست از کمک های غرب محروم گردد و موقف آن
نزد کشورهای اسلامی بسیار پایین بیاید. مگر، مهم ترین نکته آن بود که کشور می
توانست دربست به شوروی وابسته شود.
این بود که ناگزیر در زمینه بازنگری
کرد و پاکستان را به رسمیت شناخت. روی همین منظور، سردار داکتر نجیب الله
توروایانا- مدیر سیاسی وقت وزارت خارجه به
پاکستان رفت و در ماه نوامبر همین سال، معاهده یی را با با ظفرالله خان – وزیر
خارجه پاکستان به امضاء رساند که بر به رسمیت شناخته شدن پاکستان از سوی افغانستان
مهر تایید می زد. پس از آن، دو کشور در خاک یک دیگر سفارتخانه های خود را افتتاح
نمودند و به مبادله سفیر پرداختند. روشن است پروتکل نشست سازمان
ملل در زمینه به رسمیت شناخته شدن پاکستان از سوی جامعه جهانی و سند دادن رای مثبت
افغانستان بیست روز پس از نشست، در بایگانی دفتر سازمان در نیویورک موجود است.
همین گونه، معاهده یی که میان افغانستان و پاکستان به امضاء رسیده بود، باید در
بایگانی های وزارت های خارجه دو کشور موجود باشد.
روشن است یک کشور تعریف مشخص دارد.
یعنی گستره سرزمینی یی است دارای مرزهای شناخته شده بین المللی که از حق حاکمیت
ملی بر سرزمین خود و تمامیت ارضی برخوردار است که خدشه ناپذیر می باشد. هرگونه
ادعا بر یک کشور مستقل عضو سازمان ملل که منجر به نابودی آن گردد، چونان دست درازی
به حریم آن ارزیابی می گردد و ناموجه است.
افغانستان با درک این موضوع، به تحریک
شوروی و هند، مساله را از شکل داشتن ادعای ارضی بر پاکستان، با سر دادن شعار احقاق
حقوق حقه برادران پشتون و بلوچ به شکل داعیه دادن حق تعیین سرنوشت برای پشتون ها و
بلوچ های پاکستان مطرح کرد. داوود خان در این راه تا مرز برخورد نظامی با پاکستان
پیش رفت. مگر، سر انجام، ظاهر شاه ناگزیر گردید، داوود را کنار بگذارد و با
میانجیگری شاه ایران از مساله پشتونستان بگذرد و مناسبات خود را با پاکستان عادی
سازد.
روشن است داوود خان از هواداران پروپا
قرص مساله دیورند شناخته می شد و در زمینه چنان تندروی کرد که در گزارش سری سازمان
سیا وی در مساله پشتونستان به عنوان یک «شخص احمق» تشخیص داده شده بود. به گونه یی
که حتا در سلامت مغزی وی شک نموده بودند. «نگاه شود به اسناد لانه جاسوسی، کتاب
های مربوط به افغانستان». مگر جان مطلب در آن بود که داوودن خان شخص احمق نبود و
از مساله پشتونستان برای رسیدن به قدرت به عنوان یک دستاویز بهره برداری ابزاری می
کرد. مگر به محض این که پایه های قدرت خود را تثبیت کرد، در دیداری از پاکستان از
مواضع پیشین خود عقب نشینی کرد. مگر شوروی ها توانستند با برانگیختن پشتون های تند
رو در نیروهای مسلح وی را متهم به خیانت به آرمان پشتون ها نموده، و زمینه سرنگونی
وی را فراهم آورند. یعنی همان گونه که خود داوود از این مساله در کنار زدن ظاهر
شاه بهره گرفته بود، نیروهای چپگرای افغانی به یاری شوروی ها در زدن خود او بهره
گرفتند. یعنی کودتای 26 سرطان داوود خان و
کودتای هفت ثور با یک سناریو پیاده گردید.
فشرده سخن اين که در دوره جنگ سرد،
هند و شوروي پيشين برای جلوگیری از پیوستن افغانستان به پیمان های منطقه یی هوادار
امریکا در منطقه، با بهره گيري از ناآگاهي سياستمداران افغانستان از تاريخ
ديپلماسي، با بر انگيختن احساسات و با به جوش و خروش در آوردن جوانان خونگرم و
تمويل برخي از احزاب و گروه هاي تندرو، از افغانستان در برابر پاکستان بهره برداري
ابزاري نمودند که از اين بازي چيزي جز بدبختي و تباهي نصيب کشور افغانستان نشد که
هنوز هم پايان اين درامه خونين را پيدايي نيست.
پس از کودتای 27 آوریل1987 بار دیگر،
به مساله پشتونستان و خط دیورند با کار گردانی مسکو از پشت پرده با نیروی تازه یی
دامن زده شد.
اولتراناسیونالیست های تندرو پشتون
(که با کودتاهای رهزنانه به قدرت رسیده بودند)، برای دستیابی به آرمان خیالبافانه "پشتونستان
بزرگ" (که خواب است و خیال است و محال است و جنون)، افغانستان را فدای
پشتونستان کردند و در دام پهن شده از سوی شوروی افتادند و تره کی با امضای پیمان
دفاعی (راهبردی) با آن کشور، افغانستان را با چالش خانمان برانداز و بزرگی در تراز
جهانی رو به ساخت. روشن بود پاکستان نمی توانست با دولتی که با سر دادن شعار دیوانه وار (از
آمو تا سند، خاک افغان ها است!) بر سه چهارم خاک آن ادعای ارضی داشت و با یک
ابرقدرت پیمان استراتیژیک بسته بود، از سر سازش پیش آید. همین بود که به یاری
کشورهای عربی، امریکا، اسراییل و چین (که به شدت امنیت ملی خود را با خطر رو به رو
می دیدند) و ایران (که نیز خود را در حلقه محاصره شوروی ها می دید)؛ هیولای
بنیادگرایی اسلامی را با هزینه نمودن میلیاردها دالر به جان افغانستان انداخت که
ره آوردهای مصیبت بار آن را همه دیدیم و با گوشت و خون و پوست و استخوان خود احساس
کردیم.
این بود فشرده یی از پیشینه مساله.
روشن است در چند برگ محدود نمی شود همه تاریخ نزدیک به سه سده یی یک سرزمین را باز
گفت. کسانی که به مطالعه دقیق پیشینه مساله علاقه مند اند، می توانند در تارنمای
کانون مطالعات افغانستان کتاب هایی مانند لحظه های از یاد رفته تاریخ دیپلماسی
افغانستان، نبرد افغانی استالین، مبارزات مردم افغانستان در راه استقلال و ... را
مطالعه نمایند.
+ نوشته شده در شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۱ ساعت 10:29 توسط بخش جوان های کنگره ی ملی خراسان
|