جامعه وساختار نظام فدرال
طاهر انصار
بخش دوم از شماره نخست
مثلن افغانستان دارای 34 استان می باشد، این استان ها در ساختار نظام دموکراتیک فدرال به ایالت های مشخص و تقریبی هم مرز بودن، هم زبان بودن، یک مذهب بودن تشکیل می شود.
این ویژگی ها به خاطری در نظام فدرال تبارز پیدا کرده است که همه شهروندان در هر ایالتی با نهاد های انتخابی و آزادی های دموکراتیک بتوانند در تصمیم گیری و مراحل قدرت سیاسی سهیم باشند. هم چنان سعی به عمل خواهد آمد تا بی عدالتی و تبعیض نسبت به کتله های قومی، مذهبی و تحقیر شخصیت ها از بین رفته و غلبه حاکمان جزم اندیش و عشیره سالار بر هستی اجتماعی این جامعه کاهش پیدا کند، و بسیاری از اقوام و اتباع کشور از حقوق انسانی و ملی شان محروم نگردند. آنها را به عنوان انسان های درجه سوم خفیف نسازند. به قول شاعر: تا بکی این چرخ دون پرور پی آزار ماست...
بنابر این، این یک فرصت خواهد بود که حضور نخبگان متعلق به ایالات مربوطه در ساختار حاکمیت به سادگی بسیج شوند.
نیازمندی دولت فدرال افغانستان به نیروی عملی، فرهنگی و مدیریتی نخبگان، با رسالت ملی که دارند و با تعهدات قومی و دلبستگی های محیطی خود، روحیه و علاقمندی مشارکت حاکمیت را به عنوان یک پیمان ملی تلقی خواهند کرد. تشکیل نخبگان در هر ایالت تضمینی برای پیشرفت، غنامندی و مشروعیت سیاسی آن ایالت خواهد بود و به زیبایی فکری، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی آن ایالت افزوده خواهد شد. چون هر متخصصی، استادی، اقتصاد دانی، جامعه شناسی، فیلسوفی، شاعری، ادیبی، سیاست مداری، هر شخص طبق نیاز در ایالت مربوطه خویش خدمت می نمایند و باقی می ماند.
مزایای ساختار نظام فدرال بیشتر در عمل برملا می شود، تا از لحاظ تیوریک. هم چنان تجربه نشان داده است، کشور های که درگیر بحران چندین ساله سیاسی، قومی، زبانی بوده اند توانسته اند با این نظام از تجزیه و از هم پاشیدگی کشور های شان جلو گیری کرده و به وحدت پایداری نایل آیند.
بحث روی ساختار نظام سیاسی فدرال جزو برنامه های ما جوان ها و هم از بحث های پایه ای حزب کنگره ملی افغانستان می باشد.
ما چرا می گوییم، دموکراسی فدرال؟ چرا نمی گوییم نظام متمرکز؟ در ساختار فدرال از دیدگاه حزب کنگره آمدیم قید کردیم که ما تنها طرف دار نظام دموکراسی فدرال در افغانستان هستیم. به این معنا که تنها فدرال بودن برای یک کشور، یا ایجاد نظام فدرال به تنهایی در جهان حلال مشکلات نبوده و نیست. این را ما تجربه داریم و می دانیم که از نظر اجتماعی یا از نظر رفاه و قدرت و خیلی مسایل دیگر ممکن است یک نظام فدرال باشد، و این نظام فدرال نظام دموکراتیک نباشد. نمونه اش کشور دیوار به دیوار ما پاکستان است. عقب مانی، عدم امنیت در پاکستان و رژیم های کودتایی بوده است که نتوانسته مزایای واقعی فدرال را بچشد. گرچه پاکستان ساختارش فدرالی است ولی قوین به یک نظام سیاسی مرکزی اداره می شود.
نمونه ی دیگرش کشور یوگوسلاوی است که قدرت سیاسی در دست ارتش ملی بود و هیچ قدرت نظامی در ایالات حق گرفتن امنیت خود را نداشتند.
هم چنین روسیه سابق که ساختار های فدرال داشتند ولی این ها به وسیله حزب کمونیست و به وسیله شخص رهبر از بالا هدایت می شد.
قدرت دسانترالیزه بود و مرکزیت قوی وجود داشت. این ها ساخت ها و نمونه های فدرالی بودند، با این محتوا که نتیجه ی خوبی نداشتند.
ما می گوییم دموکراسی فدرال، کلمه فدرال یکی از مفاهیم در ادبیات سیاسی مدرن است که ریشه لاتینی آن « فیدوس، فیدور» و از لحاظ لغوی به معنای اتحاد، ایتلاف، قرارداد و اعتماد سازی می باشد.
در کشورهای که ساخت فدرال ها نتیجه مثبت داشته در حقیقت همان فضای امن بوده، که ساحات اختیارات شان دموکراتیک فیصله می شد. قانون اساسی خود را طبق خواست مردم در تشکیل اسامبله ایالتی که نماینده فوق العاده مردم است باز آفرینی می کردند. طوری که صلاحیت های قانونی ایالات به گونه ای که هیچ یک از ایالات در مغایرت با دیگر ایالات نباشد تعریف می شد. در هر ایالت طبق خواست شهروندان آن ایالت، استانداران، ولسوالان و شهر داران شان و غیره روسا انتخاب می شود. یکی دیگر از مزایای فدرالیسم دموکراتیک این است که مشروعیت سیاسی و همکاری بین ایالات بیشتر می شود، و خود شهروندان و والی های ایالات درکار و در رهبری با مردم طبق نیازها عمل می نمایند. درین اواخر از زبان بعضی از نامزدان شعار تغیر در ساختار را می شنیدیم که ما در ساختار پارلمانی والی ها، شهرداران و استانداران را انتخابی اعلام می نماییم.
چگونه در ساختار این نظام که والی ها و شهرداران نتوانند برای ایالات قوانین محلی وضع کنند انتخاب کرد، که مشروعیت سیاسی و مشروعیت کار از طرف دولت مرکزی برایش داده نشود؟.
بنا معنای آن این است که یک نوع انارشیسم را به وجود می آورد. این تنها در ساختار نظام دموکراتیک فدرال با چهار چوب هایش قابل تعریف است. چون آزادی اقتصادی، فرهنگی و تصمیم گیری روی قوانین برای هر ایالت طبق قانون اساسی آن ایالت که منطبق با قانون اساسی کشور است گرفته می شود.
برای ایالات، قبل از همه آزادی های حقوقی، آزادی های اجتماعی، مسایل فقهی، مشارکت زنان در قانون اساسی درج می گردد، تا حد خود گردانی ایالات. در قانون اساسی فدرال ها که یکی از نمونه هایش افغانستان است درج می گردد، که یکی از این ایالات حق استقلال دارد یا نه؟ مثلن درقانون اساسی که اجازه استقلال برای ایالات داده نشود هیچ ایالتی حق تجزیه را ندارد، در غیر آن ارتش ملی می تواند مداخله نماید. این حق در صفحه اول قانون اساسی نظام دموکراتیک فدرال خواهد آمد. در افغانستان هم نگرانی بعضی ها این است که نشود که افغانستان تجزیه شود. فکر می کنم که دوستان ما باید تمرکز بیش از حد قدرت در نهاد های مرکزی دولت به ویژه کشور های چند قومی را مطالعه نمایند، ورنه این می تواند عواقب فاجعه بار در قبال داشته باشد. این نمونه ها بر خلاف دیدگاه بعضی ازساده اندیشان است. بیان صریح واقعیت این است که نظام فدرال یک وسیله ایست برای"دولت ملت سازی" با حفظ هویت دیگران و یک پارچگی هویت ملی واحد. نظام دموکراتیک فدرال مبتنی بر اکثریت و اقلیت نیست. بلکه متکی بر انتخاب بهترین ها است تا درین مدل ساختاری حقوق مساوی و همشهری برقرار گردد. یکی از اهداف عمده واساسی یک دولت شناختن مرز هایش است. در افغانستان متاسفانه به خاطر همین سلطه جویی نظام های متمرکز و امیر عبدالرحمان خانی است که تا حال این مساله پایان نیافته است. همین حالا مداخلات پشت پرده و در عین حال آشکار در انتخابات افغانستان که ده ها تن را علاقه مند نامزدی ریاست جمهوری نموده، وجود دارد. کشوری که نتواند مداخلات بیرونی را مهار کند به هیچ می ماند. به این اساس ضرورت طرح و تحقق ستراتیژی سیاسی درازمدت مبنی بر ایجاد سربلندی مردم این سرزمین و حل مساله ملی در افغانستان یکی از الویت های علمی و وجدانی هر شهروند ترقی خواه و صلح خواه کشور ما محسوب می گردد. این تنها به اساس این ویژگی های قومی، اتنیکی وغیره در چهار چوب حکومت دموکرتیک فدرال امکان بارور سازی دارد، چون درین ساختار بیان صریح لطیف پدرام رهبر کنگره ملی افغانستان این است که چگونه می توانیم به رفاه عامه دست پیدا کنیم. عدالت بر قرار شود. هر شهروند، آزادی انتخاب و آزادی برای تصمیم گیری داشته باشد. آزادی حلقات مختلف در یک فضای باز سیاسی ضرور است. به گونه نمونه جنبش طالبان با همان برداشت از اسلام در هر ایالت که اکثریت هستند با پشتوانه مردمی می توانند نخبگان همان ایالت را انتخاب کنند. با همان فورم و با همان روابطی که با مردم دارند. این ها را نمی شود نادید گرفت.
بنابراین، بعد از این مساله هیچ نشانه ی دیگری در دست نیست که حاکی از ناکامی دموکراسی فدرال در جهان باشد. بلکه بر خلاف، تجربه نشان می دهد که دموکراسی فدرال به طور فزاینده ای به یک نظام سیاسی فراگیر جهانی تبدیل می شود، و کشور های بیشتری برای اداره امور خود این نظام را بر می گزینند.
افغانستان نیز به چنین ساختاری از نظام دولتی نیاز دارد که بتواند تضاد ها را حل و هم آهنگی بین دموکراسی و سنت های تاریخی را تامین کند. این نظام باید هم موثر و کارا باشد و هم هویت حقوقی و آزادی های هر گروه قومی و اجتماعی را در افغانستان تضمین کند. دموکراسی فدرال یگانه نظام مدرن است که جامعه بشری برای تامین موازنه در جوامعی که با تنوع قومی مثل افغانستان و زبانی، فرهنگی و منطقه ای مشخص می شوند، تجربه می نماید.
استبداد و خود کامگی حکام در چند سال پسین نشان داده است که مداخلات اشغال گران هر روز و هر لحظه عمیق تر می شود و بحران های عظیم سیاسی را در این کشور به دنبال دارد. این سلطه گران حتا دین را برای توجیه بی درد خویش به کار بستند و معامله کردند. در صورتی که دین اسلام در مبارزه و آزادی دارای ارزش جهانی است، و همواره وسیله و ابزار مستضعفان بوده است. اما یک جریان تمامیت خواه در درون جامعه افغانستان وجود دارد که نه تنها دین بلکه هر اندیشه و طرز تفکر سیاسی و عدالت را در این سرزمین وارونه جلوه می دهند. از همین سبب ریشه های بحران بر می گردد به سلطه قدرت سیاسی و ساختار نظام سانترالیسم در افغانستان. در حالی که فرهنگ ها، زبان ها و مذاهب مختلف درین کشور وجود دارد. اما یک حاکمیت خشن همواره برین سرزمین حاکم است. این حاکمیت، دشواری هایی برای پیشرفت در عرصه انسانی و رفاه اجتماعی و مسایل دیگری از این قبیل به وجود می آورد، که سخت فاجعه بار است. تاکید ما این است که جریان های دیگر اندیش این سر زمین از هر قوم و از هر ملیت که هستند نگزارند، که فراموش شوند، و دیگران بر امورشان مداخله کنند. "خدا هست نجات بخش دیگری نیاز نداریم". بنابر این، نیازی نیست که مردمان این سرزمین برای بازسازی و نوسازی نظام سیاسی دموکراتیک فدرال قرن ها انتظار بکشند تا از لحاظ فورم آماده شوند. هر تشکیل و هر نظام می تواند به اساس مزایایش تعریف شود و عدالت و کنش های انسانی در نظر گرفته شود. این را می توانیم جای گزین یک نظام که سال های سال از آن بهره ی نبرده ایم داشته باشیم. دلیلی وجود ندارد که امکانات و شرایط مساعد بین المللی با یک اداره گسترده ملی همراه شود، باز ما بتوانیم چنین ساختاری را تعریف نماییم. در حالی که این نظام کماکان در افغانستان قابل حل است.
تجربه نشان داده است که پیشرفت اقتصادی و اجتماعی پیش شرط نظام فدرال در جوامع بشری نیست. فدرالیسم در کشور های چون هندوستان، برازیل، آمریکا و مالیزیا در شرایطی پی ریزی شد که این ملل با عقب ماندگی های گسترده تاریخی، اقتصادی و اجتماعی دست به گریبان بودند.
ساختار فدرال بود که به این کشور ها موفقیت های گسترده اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و علمی داد. بنا ما سربازان هستیم تا حل عادلانه مسله ملی درین کشور را در قالب چنین نظامی قابل امکان سازیم. ولی به هر جهت ما با سربازانی که برای دین و استقلال، ترقی و رفاه، صلح و امنیت مبارزه می کنند هستیم، نه علیه آن ها. از جمله کسانی نیز نیستیم که یا به قوای ارتجاعی و محافظه کار جامعه تسلیم اند، یا می خواهند این نبرد را در چهار چوب میل شان با معامله ظاهری قبول نمایند. هنگامی که با آخرین دم زندگی رو برو می شویم، می توانیم خرسند باشیم که چنین بودیم.
آری تاریخ به نام ما نوشته می شود و این کلامی است واقع بینانه
این تار نگار باز تاب دهنده ی اهداف و اندیشه های بخش جوان های کنگره ی ملی می باشد. جوان های کنگره ی ملی باور دارند که نیرو های شرارت پیشه و اشغال گر خارجی نمی توانند ما را تحت اشغال خود نگهدارند، ما فکر می کنیم که بدون حل عادلانه ی مساله ملی در کشور صلح، رفاه و مشارکت ملی بوجود نخواهد آمد.