زوال انديشه در جغرافيايي افغانستان

به گفته يي يكي از انديشمندان "هر گاه جامعه يی از اندیشیدن باز ایستد و به وضع موجود تن دهد می توان گفت آن جامعه رو به مرگ و تباهی دارد مي رود." و يا به گفته ي "هانا آرنت" نیندیشیدن یک جنایت است. با اینکه انسان امروزی پیشرفت های چشمگیری درعرصه های مختلف فکری و عملی بدست آورده و در جهاني از فناوري شنا زده. اما هیچ گاه بی نیاز از انتقاد از خود و ترسیم افق های جدید نیست. به نظر می رسد حوزه اندیشه سیاسی به جهت پرداختن به بحث قدرت اهمیت بیشتری از جنبه های دیگر اندیشیدن دارد. البته همواره اندیشه و تحولات اجتماعی و اقتصادی رابطه يی تنگاتنگ با هم داشته اند. ضمن اینکه هر اندیشه يی به نوعی بازتابی از زمان خود است و برتحولات پس از خود نیز تأثیر گذاشته است. با آن كه تحولات و دگرگوني ها در زمينه ي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و ... ديده شده و كشور هاي غربي به حقيقت جهان خويش پي برده اند و اين همه حاصل تفكر بشريت است كه با درايت تمام و عقلانيت محض و پيشرفت گام گذاشت و راه هاي دشواري را پشت سر گذاشته است. اما كشور ما كه قربان گاه انديشه و خرد ورزي در درازناي تاريخ بوده و هيچ گاهي به عقلانيت و انديشه تن درنداده و امروزه هم از اين مرض محلك ما رنج مي بريم. چه روشن فكري و سياست مدار، دانشمند كه مسووليت انساني و بشري خود را در برابر اين همه نا برابر ها و پشت زدن ها به توده ادا نكرده و راه كار مناسبي براي بن بست سياسي چاره ي نه انديشيده، چرا كه ما در يك دايره ي باطل و واژگوني انديشه رو برو هستيم.

بيشتر از ده سال است كه از حضور سر سام آوري جامعه جهاني و نيروي هاي اشغالگر امريكايي در كشور مي گذرد و جهان با مصرف كردن پول هاي گزاف و باد آورده اش نتوانسته است كه حكومت و نهاد هاي دموكراتيك را پايه ريزي كند و يا هم حكومت دست نشانده ي شان با همه نيرنگ و فريبكاري تمام، هم وقت را از مردم ما گرفت و هم سرمايه ي ملت را به باد نيستي سپرد، اگر با يك نگاه ژرفتر به حكومت و نهاد هاي حكومتي نظري بي اندازيم مي بيني كه هيچ نشاني از پيشرفت و شكوفايي در راستاي بازسازي و نوسازي ديده نمي شود. اين حكومت بوده كه هميشه در تلاش ايجاد فضاي ابر آلود و رسواگي گام گذاشت تا ذهنيت عامه را مخدوش كند تا توده ها نتوانند اين همه را ببينند. در مساله امنيت، اقتصاد، بازسازي و... ما هيچ گام به پيش نگذاشته ايم بل به عقب رفته و فضاي خفقاني كه امروزه همه شاهد آن هستيم همين حكومت كرزي خلق كرده، درگيري بين مجلس و حكومت، حضور اجنيت هاي خارجي در دستگاه هاي مهم حكومت، بي باور شدن جامعه جهاني نسبت به همكاري هاي شان به مردم افغانستان، تيره گي روابط با همسايه گان و كشور هاي منطقه و... فضاي خفقاني هستند كه دامنگيري مردم ما شده و كشور را به پردگاه نيستي كشانده است. امروزه همه چيز در افغانستان سراب شده، اگر دموكراسي است، اگر حقوق بشر و عدالت و.... هيچ كسي از فرداي ابر آلود خسته كننده ي كشور خبري ندارد كه چه اتفاقي در راه است؟ و همه پرسش ها سراسر بي پاسخ مانده اند كه: فردای ‌مان چه خواهد شد؟ خبر از آینده، همیشه رازآلود و اسرارآمیز بوده است و اطلاع از آن گاهی بسیار کنج‌ کاو برانگیز و هیجان‌انگیز است. همین کنج‌ کاوی‌هاست که بازار کف ‌بینی و فال ‌گیری را حتا در دوران مدرن، داغ نگه داشته است(بازاز كابل پر از فال بين ها شده). کنجکاوی نسبت به آینده، خصوصن در شرایط بحران و اوضاع آشفته، بسیار حاد و شدید شده. به همین دلیل است که چنین دغدغه‌ يی، در جوامع جهان سومی به وي‍ژه كشورما، فراگیرتر و پرسش بر انگیزتر است.  فردای ‌مان چه خواهد شد؟ آیا آینده‌ يی بسیار متفاوت خواهیم داشت؟ آیا تغییرات بزرگی در راه است؟ یا وضع همین است که هست و همین خواهد بود؟ كارشناسان و آگاهان به "بن دوم" چشم دوخته اند، كه باز انديشه گران و چاره جويان غربي چه ساختاري و چارچوبي را بر جغرافيايي بي خرد تعريف مي كنند و چند صبحاي ما را اين بر و آن بر لم مي دهند. اما هيچ گاهي نشد كه انديشه گراني تازه كار و چاره جويان اهل سياست گام به پيش گذاشته و طرح جامع و همه پذير را براي جهانيان و كشور ستم ديده و مردم رنج كشيده ي مان پيشنهاد كنند و يا هم انديشه ي در راستايي عبور از بحران كنوني و رفتن به يك جامعه مطلوب را كرده باشند؟! همه در غم گرد آوري پول و سرمايه اندوزي اند و چاره ي مي جويند كه چه وقت كيسه ي فلان آدم را بزنند. اگر حكومت است در پي خلق كردن تنش ها و چالش است و اگر جامعه جهاني و امريكايي ها، در پي منافع كشور شان هستند، كه چه وقت بازي هاي استخباراتي شان را در انجام بدهند و از آن نفع ببرند. روشن فكران و آگاهان ما هم در تلاش اين هستند كه چگونه كيس سياسي در فلان سفارت بسازند و از كشور خود را برون كنند. اما در اين بين مردم هستند كه در بين دود و آتش مي سوزند و كسي در غم اين توده ها سوخته و بر باد شده نيست. همين جاست كه ما به يك بن بست تفكر و زوال انديشه در اين جغرافيايي خرد ناشناس رو برو مي شويم. حكومت داران و آگاهان سياسي كه در جست وجوي منافع شخصي و قبيله يي شان هستند از فضاي خفت بار كشور استفاده كرده و هر چه در كيس مردم است به غارت مي برنند. بنابراين يك بار ديگر هم تاكيد مي كنيم كه شرايط خيلي حساس است، گهواره هاي خواب را شكسته و بايد به خود آمد و طرح معقول و همه گيري را براي رسيدن به يك جامعه مطلوب، به جامعه ي جهاني پيشنهاد كرد تا از اين بحران هاي سر برآورد.