روشنگری در باب مقوله يی روشنفکر و روشنفکری

رحيم الله خراساني

مقاله حاضر جستار ی در باب مقوله يی روشنفکر و روشنفکری، که یکی از موضوعات با اهمیتی مورد بحث در علوم انسانی ومطالعات فرهنگی وگفتمان سیاسی می باشد. هدف از این جستار اینست که کلمه يی روشن فکر به ويژه در سال های پسین در کشور ما مورد استفاده عام قرار گرفته است، و کماکان در نوشتار ها و گفتار های یک تعداد اشخاص به ویژه دانشجویان ودانشگاهیان بصورت مفهوم رایج دیده وشنیده می شود. حتا رفته رفته منشا و مبدا شان فراموش شده است وهر کس می خواهد خود را روشن فکر معرفی کند تا آن جا که حتا فرد روحانی یا ملا کلمه روشن فکر را به خود اطلاق می کند وهمچنان یکعده از مداحان وتوجیه گران در حلقه قدرت قرار دارند عمل کردهای غیر مشروع، غیر انسانی، غیراخلاقی وغیر منطقی قدرت حاکم را به گونه جنبه قانونی می دهند و در صدد توجیه و تفسیر کنش های غیر قانونی، نا عادلانه وسلب کننده آزادی های مردم توسط حاکمیت صورت می گیرد هستند. نیز خود را روشنفکر می نامند.

روشنفکر یکی از مفاهیم مزکزی ومحوری اندیشه مدرنیته است. کلمه روشنفکر معادل واژه يی فرانسوی  بکار رفته است به قول دکتر رامین جهانبگلو این "کلمه برای نخستین بار در فرانسه در دوران داد رسی کاپیتان دریفوس بکار رفت بیش از صدها تن از و تفکران و نویسنگان آن دوران فرانسه افراد مثل مارسل پروست، اندرهژیت، امیل زولا وغيره مانفیست یابیان نامه را امضا کردند تحت عنوان بیانیه ی روشنفکران و در آن از دولت فرانسه خواستند که به پرونده ی کاپیتان دریفوس دوباره رسیدگی کند در واقع بیان نامه تحت نام بیان نامه روشنفکران آغاز گر کاربرد واژه روشنفکر شد"

اگر قرار باشد ما از روشنفکر یک تعریف جامع و مانع داشته باشیم یک موضوع را نباید از نظر دور انداخت که از روشنفکر نمی توانیم تعریف واحدی بدست بدهیم ارایه تعریف مورد اجماع از روشنفکر کار همواره دشوار بوده است اگر چه کلیه مفاهیم والفاظ در حوزه يی علوم انسانی از حیث تعریف و شناخت دارای نوعی ابهام وپیچیده گی می باشند که عمل درک و کاربرد آن ها را مشکل می سازد. اما این مو ضوع  با واژگان محوری و مرگزی چون روشنفکر از اهمیت دو چندان بر خوردار است که توجه متفکران، محققان و نویسندگان را به خود جلب می نماید. روشنفکر از آنجا که در حوزه يی علوم انسانی و سیاست عملی منشا تحولات و تغیيرات بسیار بوده است، مفهوم سرنوشت ساز تلقی می گردد. پرسش اصلی موضوع بحث اینست که روشنفکر چیست و کی ها روشن فکر اند؟ آیا می شود تحصیل کرده گان را روشنفکر بگویم؟ بلکه نه به قول بابک احمدی اگر تفاوت روشنفکر وغیر روشنفکر را صرفن نتیجه تحصیل یا آموزش بدانیم در جوامع پیشرفته که در آنجا ها بیسوادی ریشه کن شده باید همه روشنفکر خوانده شوند و یا به سخن  دکتر سروش هر تحصیل کرده يی نمی تواند روشنفکر شود، اما هر روشنفکر تحصیل کرده شده می تواند.

قسمی که در بالا هم تذکر دادیم روشنفکر نام جریان مدرنیست است که محصول ظهور انقلاب فرانسه وعصر رنسانس ودوره روشنگری است و ویژه گی های دارد که ماخوذ از این دوره و مرتبط به آن است.

"هربرت مارکوزه به مثابه یکی از برجسته ترین تبلورهای مکتب انتقادی در مقام تعریف از روشنفکر، روشنفکر را کسی می داند حاضر به سازش با حاکمان نیست " پیر بردیو نیز به مثابه یکی از پر نفوذ ترین چهره های این علوم در چند دهه اخیر "روشنفکر را وجدان بیدار وشورشی دوران خود می دانست که رسالتش نه در باز تولید نظام های اجتماعی که دقیقن در جلوگیری از این باز تولید است به باور پیر بردیو روشنفکر برای این هدف بایست کار خودرا در معرفی وتحلیل سازوکار های نظام متمرکز کند تا از این طریق بتواند آن را اصلاح وعناصر منفی بی عدالتی ودشمنی با انسانیت را از آن بیرون کند" جوزه ارتگای گاست فیلسوف معروف هسپانیای نیمه يی نخست قرن بیستم در کتاب خود تحت عنوان تماشا گر"روشنفکر را فرد معرفی می کند که از زندگی درونی برخور دار است وهر لحظه می داند چه فکر می کند وبرای چه فکر می کند " دکتر سروش متفکر شیعه يی ایرانی در کتاب مشهورش زیر نام راز دانی و روشنفکری و دین داری در مورد روشنفکر می گوید"روشنفکر کسی است که دارای ویژه گیهای زير می باشد آن ویژه گی ها عبارتند از 1_ راز دانی 2_دلیری 3_ابداع تیوریک در دوران های بحران و گسست وگذر 4_ چند منبعی بودن، در آن صورت او کاری می کند از دیگران بر نمی آید که فقط از خود او بر می آید" کارل مانهایم یک جامعه شناس مجارستانی در کتاب خود تحت عنوان آیدیولوژی و اتوپیا می گوید" روشنفکران قشر شناوری هستند که به طبقه يی ويژه تعلق ندارند ویا طبقه يی اجتماعی را تشکیل نمی دهند و در هر طبقه يی می توانند ظاهر شوند ومتعلق به طبقه های مختلف اجتماعی هستند و با آگاهی دهی در سطح عام جامعه و ملت اثر می گذارد و مستقل از منافع خود از منافع کل جامعه دفاع کند" البرکامو می گوید روشنفکر کسی است که ذهن او در باره خودش آگاهی دارد با این آگاهی از خود است که موجب می شود روشنفکر معرف ومحرک مدرنیته باشد. ژولین بندا کتاب دارد بنام "اهل فرقه" و یا به عبارت آشنا تر خیانت روشنفکران، ژولین بندا در این کتاب خود روشنفکر را یک قهرمان دانای شجاع میدانست که باید پیوسته قادر به تشخیص موضع درست در راه دفاع از حق وعدالت باشد از رو درروی نیروهای حاکم ظالم و از دروغگو هراس نداشته باشد و بتواند در برابر هر نیروی باطلی بیستد حقیقت را بیان و از آن دفاع کند. رامین جهانم بگلو می گوید روشنفکر در جامعه واجد نقش حیاتی است روشنفکران از این منظر همیشه تلاش کنند تا خود شان را با نیاز های جامعه ایکه در آن بسر می برند هماهنگ سازند.

مبارز متفکر ایتالیای آنتوگرامشی در حالی که زندانی فاشیست ها بود در دفترهای بصورت یاد داشت های پراگنده افکار خود را می نویشت پس از سقوط فاشیزم در ایتالیا این افکار با عنوان دفتر های زندان منتشر شدند، بخش از این یاد داشت ها بطور مستقیم به بررسی روشنفکرا ن اختصاص دارد گرامشی روشنفکر را کسی می داند که در نظم دادن به دستاورد های فرهنگی جامعه یعنی در تولید، توزیع و انتظام دانایی نقش اصلی دارد.

ژان پل سارتر سه سخن رانی در دانشگاه توکیو وکیوتوی جاپان در باره روشنفکر ارایه داد. ایشان روشنفکر را نویسنده يی می داند که پیوسته در جریان زندگی و کار روزمره يی خویش با مسایل مشخص اجتماعی در گیر می شود وظیفه دارد که از حقوق ستم دیدگان دفاع کند وعلیه استثمار گران، سرکوب گران واستعمار گران بستیزد در این صورت نویسنده روشنفکرنامیده می شود.

ادوارد سعید به عنوان یک روشنفکر دارای یک وجدان بیدار وآگاه می گوید روشنفکر امروزی تعهد اجتماعی و رسالت روشنگری دارد.

ریمون آرون در کتاب "افیون روشنفکران" بر آن است که یکی از ویژگیهای اصلی روشنفکر تاکید بر آرمان های ترقی، آزادی و برابری به جای مذهب، قدرت وخانواده است. بنا بر این انچه تا حال گفته آمدیم تا اکنون فیلسوفان ،تاریخ نگاران و دانشمندان علوم انسانی به مساله روشنفکر و روشنفکری از زاویه های گونه کون پرداخته اند هنوز کسی به این پرسش که روشنفکر کیست وگستره کاری روشنفکر در کجاست پاسخ درست وصحیح نداده است و تا حال کسی درست نتوانسته تا ملاکی را دریافت نماید که به یاری آن روشنفکر و گستره کاری روشنفکری را با دقت تعریف ومشخص کند.

درک من از روشنفکر و رسالت ومسوولیت آن اینست که روشنفکر کسی است کار فکری می کند وخوداگاه دارای فکر واندیشه خواه این فکر واندیشه را خود ابداع کرده باشد و یا از منابع افکار واندیشه های دیگران محققانه برگرفته باشد. هر چه باشد آزادانه فکرو اندیشه کند و از قیمومیت اندیشه ها و تفکرا ت سنتی، ارتجاعی وعقبگرایی در هر عرصه فرا تر برود، ارزش های جدید ایجاد کند و یا به ارزش های کهنه جامه يی  نو بپوشاند و برای زندگی بهتر وبهزیستی جامعه انسانی به دستگاه های فکری جدید و فلسفه های جدید برای زیستن بپردازد، و روشنفکر همواره این دغدغه را در سر دارد چه گونه می تواند زندگی را از حالت کنونی اش بهتر بسازد و یا در زندگی تغيیر ایجاد نماید تا شرایط موجود بنفع فردا تغيیر کند.

روشنفکر یک فرد متعهد ومسوول است در عین حال تعهد اخلاقی ومسوولیت اجتماعی دارد، تعهد اخلاقی روشنفکر در قبال پرسش انتقادی است که از خود و جامعه اش می کند ونقادانه از تبهکاری ها و هنجارهای موجود که آسایش، رفاه  و بهزیستی جوامع انسانی را به مخاطره می اندازد مورد پرسش قرار می دهد، یعنی روح نقادی بصورت ضرورتی در درون و در دل روشنفکر به گونه يی مستمر زنده است.

روشنفکر در جست وجوی حقیقت است اما بر ضد زشتی دروغ، روشنفکر اگر در جست وجوی حقیقت است نه به این خاطر که حقیقت زیبا است ویا حقیقت حقیقت است بلکه به این علت است که با ارزشهای اخلاقی و عقلانیت فکری درتمام گستره های زندگی انسانی جمع پذیر است.

بنا براین در جامعه روشنفکر باید الگوی دفاع از حقیقت در برابری دروغ باشد زیرا در غیر این صورت روشنفکران به بنده گان وغلامان حقیقت حلقه يی حاکمیت تبدیل خواهند شد اندیشه انتقادی یکی از بنیادی ترین اصل روشنفکری است در عدم موجودیت فرهنگ انتقادی روشنفکر فاقد هر گونه طنینی در فضای عمومی خواهد بود در واقع با افول اندیشه انتقادی و رخت بر بستن آن از جامعه جایگاه ومقام روشنفکر مورد پرسش واقع خواهد شد و از سوی دیگر نیز اندیشه انتقادی بدون شکل گیری و پرورش یافتن مسوولیت روشنفکری وصداقت اخلاقی روشنفکران امکان پذیر نخواهد بود. روشنفکر با وظیفه يی انتقادی اش افراد جامعه را از مسوولیت شهروندی شان در نهاد ها است که در منشا آن قرار می گیرد آگاه می سازد. نبود چنین آگاهی به معنای پایان یافتن داوری شهروندان وسلب مسوولیت از حوزه عمومی است.

و در آخر با یک تعریف خلاصه و مختصر از روشنفکر و رسالت آن به دست  می دهیم و موضوع را به پایان میرسانیم. روشنفکر کسی است که دارای وجدان بیدار، آگاه، منتقد وشورشی که هیچ گاه در خواب جزم اندیشی و دکماتیستیک و آیدیولوژیک و واپس گرایی نمیرود با خرد ورزی برای انسانیت اندیشه می کند وبرای تحقق انسانیت در جستجوی عدالت و آزادی برای انسان است و بدون آزادی وعدالت هیچ وجه افتراقی بین انسان وحیوان وجود ندارد. بنابراین روشنفکر برای محقق شدن آزادی، برادری و برابری با ابداع تیوریک خود ساختار و بستر های مناسب را ارایه می کند و در مقابل هر نیروی ظالم وسر کوب گر و ناقضین عدالت اجتماعی و ملی و آزادی چه قدرتی حاکم باشد وچه کسانی دیگر دلیرانه، جسورانه و با شجاعت تمام میستد و از آن دفاع می کند و دغدغه های کلان ملی، فرا ملی و جهانی دارد و به مسوولیت و رسالت روشنگری وآگاهی دهی با روشن ساختن حقایق وموارد نقض عدالت و آزادی که انسانیت انسان را به مخاطره می اندازد در هر گوشه و کنار دنیا می بیند و ازآن انتقاد می کند و بالای تمام ملت وجامعه تاثیر می گذارد.