سايه ي سنگين هدايت
سايه ي سنگين هدايت
كيومرث
"...بر شاخه های درخت غار
دو کبوتر
تاریک دیدم
یکی خورشید بود وآن دیگری ماه..." «لوركا»
شست سال از خود خاموشي صادق هدايت مي گذرد. از خاموشي نويسنده ي كه مانند سايه ي سياه بر فضاي تابناك ادبيات پارسي دري نقاب بسته بود و با شمشير هاي برنده ي با لشكر كشي هاي سياه اش به نبرد جامعه ي ناميمون و خرد ستيز مي رفت، او مي رفت تا ناوه ي سياه سركشي كه بر فضاي جهان فواره داشت و جامي حاكميت هاي مستبد را لبريز از مي مي كرد، با سايه ي سياه سنگين اش ناوه را پاره پاره كند. تا هرگز قطره ي براي سبزي جامعه خرد ستيز نه چكد. هدايت، فرياد سهمگين تلخ هستي اش را، به دادگاه هاي وجداني بشريت پيش كش مي كرد، او روايت گر روايت هاي ناخوانده ي روز گار خودش بود، مي نوشت، لايه هاي پنهان هستي را كه مردمان اطرافش با چشم هاي گرسنه و نفس هاي حيوان صفت شان بر پيكر نا شناخته جهان خود را لم داده بودند. هدايت نويسنده ي ژرفا نگر بود كه لايه هاي پنها جهان هستي را با ظرافت هاي دل خراشش براي نسل روزگار خودش روايت مي كرد. او از زنده گي و هستي پوچش بيزار بود، و براي هستي اش مرثيه هاي تلخ را با واژه هاي هراس انگيز مانند: دلهره، ترس، وهم، نيستي و مرگ و... مي نوشت، هدايت همقطار كافكا، كامو و سارتر و مايكوفسكي و ... بود. هدايت گاهي چراغ مدرنيته را روشن مي كرد و گاهي هم به سراغ تمدن گذشته ي شرق و ادبيات باستاني پارسي دري مي رفت، بوديسم را با ماركسيسم و ماركسيم را با بنش هاي فكر زرتشت مخلوط كرده و با روغن خوش رنگ مدرنيته در خمير گاه فكرش مايه مي زد. جهان هدايت، جهان پيچيده و جنگل تاريكي است كه با چراغ هاي نيمه روشن نمي توان به ژرفايي جهان هدايت رسيد. هدايت با كنش هاي نوشتنش راه فرار را از جهان پيرامونش سراغ مي گيرد، هم چنان كه كافكا، كامو و سارتر و ... بودند. هدايت کنشِِ نوشتن راه گریزی از جهان پیرامون مي داند، دری گشوده به رهایی. قرايتش از جهان همانی نبوده و نیست که عادات و مالوفات به ما آموزانده اند. صادق هدایت با مظاهر مدرنیته چندان سر سازش و همگونی نداشت. از آن روزگار نوجوانی گیاهخوار شد و تصور شراکت در کشتار حیوانات پشتش را لرزاند و از خوردن تن حیوانات پرهیز کرد.
همین کنش بستری برایش فراهم آمد تا آرام آرام با پدیده های مالوف همگانی نگاهی متفاوت داشته باشد. نامیمونی مناسبات مدرنیته در ایران و هند و ویرانی بازمانده جهان رویایی و اسطوره يی کهن او را چنان برآشفته می کند که با لحنی عصبی همه چیز را به زیر ضربات شلاق نیش ها و کنایه های خود می گیرد و دیگر خوب و بد نمی شناسد. لغزش های باور نکردنی و زخم زبان های بسیار و نگاه های تند و تیز عصبی اش از آن دوران شناخت، زاییده حس شکاف بزرگ میان خود و جهان پیرامونش است. او در نامه يی می نویسد: «تنها جای دنیا که قابل دیدن است قسمت هندو چین است که هنوز داخل احمق بازی ها و گندکاریهای بین المللی نشده. هر کسی برای خودش دنیای جداگانه يی است. خداها، آدمها، حیوانات با هم مخلوط می شوند....» در واقع هدايت از مردم جهاني كه هميشه در پي تجاوز و غارت و چپاو هستند بيزار هست و با سخترين واژه ها نفرين گر اين ها است. با همه این ها باید گفت ما هنوز از پدیده هدایت گذر نکرده ایم؛ چرا که تاکنون نویسنده يی قدرتمند تر از هدایت ارايه نکرده ایم تا توانسته باشیم از سایه سنگین سياه هدایت بیرون آییم. هدایتی که خود می گفت: «من روشنایی نیستم»، اینک چراغ فروزان ادبیات امروزه ما شده است؛ كه از ژرفا انديشي وي است. در پايان يك بار ديگر تاكيد مي كنم كه هدايت را نمي شود با اين پهلو كردن واژه ها شناخت، هدايت آن قدر عميق است كه ابزاري براي رفتن به درون آن را ندارم. اما نوشته ي ناچيزي را به مناسبت شست سال خود خاموشي هدايت سياه مي كنم.
این تار نگار باز تاب دهنده ی اهداف و اندیشه های بخش جوان های کنگره ی ملی می باشد. جوان های کنگره ی ملی باور دارند که نیرو های شرارت پیشه و اشغال گر خارجی نمی توانند ما را تحت اشغال خود نگهدارند، ما فکر می کنیم که بدون حل عادلانه ی مساله ملی در کشور صلح، رفاه و مشارکت ملی بوجود نخواهد آمد.